جريان زندگى من



December 15, 2003

● اين هم چند تا شيرازي بلاگ نويس:
در جهنم، فقط نا اميد نشيد اينقدر okكنيد تا صفحه بياد بالا.
موج سوم
اين هم اسمش رو نفهميدم

                               

● مادر عزيزم حالا تازه ميفهمم احساست رو وقتي كه هي شما تميز ميكردي و ما كثيف ميكرديم و يا مثلا ميگفتين اين كفشهاتون رو تو جا كفشي بزارين يا اين وسايلتون رو ولو نكنيد تو هال
آره مادر ميفهمم چي ميكشيدي فقط نميدونم دلت هم ميخواست ما رو خفه كني يا نه؟

                               

........................................................................................

December 14, 2003

● آقا جاتون خالي ديشب رفتيم كنسرت ابي و سياوش قميشي.
يعني با يه بليت دوبار حال كني.خيالي باحال بود.فقط نميدونيد چقدر داد زدم و هورا كشيدم.فقط اين رو هم بگم كه ابي كولاك بود مخصوصا يه پسره براش گيتار ميزد خدا.سياوش قميشي هم بعضي از آهنگ هاش رو يه جورايي يه كمي راك ميخوند جالب بود.
خيلي جاي بابك عزيز رو وقتي سياوش قميشي ميخوند خالي كردم، منو مبرد تو 6 يا 7 سال پيش كه با هم همش ميرفتيم بيرون و همش با هم بوديم و فقط قميشي يا ابي گوش ميكرديم.
ابي هم وقتي ميخوتد كه همش به فكر نعيم عزيز و مخصوصا آرش بودم.جاتون خالي.

                               

● آقا بيخود نيست از نظر اقتصادي پيشرفتمون يه چيزي تو مايه هاي صفر هست.حدود 1 ماه پيش يه نوار موسقي ايراني روي اينترنت سفارش دادم و پولش رو هم با كارت دادم.اين شركت محترم ايراني پول رو همون روزي كه ما سفارشمون رو داديم از حساب برداشت كرده(سايت هاي خارجي معمولا وقتي كه جنس رو واست پست كردن و حتي بعضي وقتها وقتي به دستت رسيد از حسابت برداشت ميكنن) و پيغام داد كه به زودي نوار رو برات ميفرستيم بعد از دو هفته يه نامه زده كه بعله امروز نوار رو واستون پست كرديم و بين دو هفته تا چهار هفته به دستتون ميرسه انشاالله.
يا مثلا يه شركتي واسم ايميل زده كه شخصات خودون رو براي ما بفرستيد زيرش هم مثلا امضاش اينه: شركت گل منگل
آخه بابا حداقل بگو چي توليد ميكني تا من ببينم اصلا تو راس كار شما هستم يا نه.

                               

دعاي هفته:
- خدايا اين موبايل ما رو زودتر واسمون پيدا كن كه جلو سر و همسر داريم ضايع ميشيم.
- بار الها تنبك نوازيم رو بهتر و بيشتر بنما.
- اي دانا! اين هفته امتحان هاي فاينال هست تقلب برسون شديد.

                               

........................................................................................

November 29, 2003

● به همين سادگي! به همين خوشمزگي! شد يازده ماه.
                               

● هيچ وقت فكر نميكردم به يه دختر اونم خارجي اينقده علاقمند بشم.
                               

● آقا جاتون خالي روز تنكس گيوينگ رفتيم خونه برادر خانواده اي كه دوستم پاولا پيششون زندگي ميكنه.ساعت دو و نيم رسيديم اونجا و بعد از نيم ساعت نشستيم به خوردن بوقلمون و گوشت و پوره سيب زميني و خلاه يه چيزاي ديگه كه اسمشون يادم نيست ولي مزشون هنوز يادمه.خلاصه جاتون خالي شبش هم دعوت بوديم خونه يكي از فاميل ها كه اونا هم بوقلمون داشتن ولي من دير رسيدم و فقط به قسمت شيريني جات رسيدم خلاصه خوب بيد.

                               

● آقا الان خبري خوندم كه توش گفته دكتر همافر تو ارشاد فارش اسعفا داده.
واقعا متاسفم و اميدوارم كه هرجا هست خدايارش باشه و موفق باشه.

                               

● تا حالا واژه مونوپولي رو شنيدين يا نه؟ يا بازي كردين تا حالا؟
تو اين بازي جريان اينه كه كسي برنده هست كه تمام(يا حداقل تعداد بيشتر) خانه هاي با ارزش رو مالك باشه و اينجوري همه به اون كرايه ميدن و يا از اون جنس ميخرن.
اينجا يعني آمريكا هم وضعيت و سيستم طوري طرح ريزي شده كه به صورت مونوپولي هست يعني اينكه يه عده بزرگان هستن كه با وسايل و ابزاري كه در دست دارن(يا همون پيكره پليد استعمار) جوري رو مخت كار ميكنن كه كاري كه اونا تبليغ ميكنن رو فكر ميكني درست هست و اگر انجام ندي يا از جامعه عقبي و املي يا اينكه از تكنولوژي روز عقبي.
مثلا الان دارن يه فيلم اكران ميكنن تو سينماها به نام گربهء توي كلاه و يك هفته هست اومده رو پرده و با اينكه از طرف منتقدان و تماشاگران ارزش متوسط رو به پايين رو گرفته ولي بيشترين فروش گيشه اين هفته رو داشته.حالا چجوريش اينه كه تا راديو و تلوزيون رو كه باز كني يا داره از اين فيلم حرف ميزنه و تبليغ ميكنه يا اينكه داره با مايك مايرز بازيگر اين فيلم گفتگو ميكنه و يا مثلا كارت اعباري مستركارد تو تبليغاش به اين فيلم اشاره ميكنه.پپسي كه ميخواي بخوري( من كه نميخورم البته ((-: ) رو بطريش اين رو تبليغ ميكنه يا برگركينگ يكي از غذافروشي هاي معروف داره وسايل اين فيلم رو ميفروشه و تبليغ ميكنه.خلاصه اينقده تو گوشت ميخونن كه تو فكر ميكني اگر اين فيلم رو نبيبني از زندگي عقبي.
يا مثلا روز بعد از روز ملي شكرگزاري رو همه فروشگاه ها اعلام ميكنن كه فروش فوق العاده داريم و به خاطر همين هم ساعت 6 بجاي 9 باز ميكنيم(بيچاره كاركنانشون) و البته خريداران محترم كه ساعت 5 جلو اون فروشگاه صف گرفتن.البته اين وسط تنها چيزي كه واقعا داره فروش ميره يه مشت جنس بنجل هست كه واقعا به قيمت مفت فروش ميره ولي اين وسط كسي كه داره نفع ميكنه فروشگاه هست كه داره جنس هاش رو رد ميكنه و البته اين وسط يه جورايي هم از ماليات دادن در ميره.
خلاصه ابر و باد همه در كارند كه تو بيشتر و بيشتر بخري و البته چه بهتر كه چيزي بخري كه هم زود خراب بشه و هم زود از مد بيفته كه باز هم اون كرم احساس خريد بياد تو مغزت و اين وسط بزرگان قدرتمند تر بشن تا تو رو بهترو بيشتر كنترل كنن.

                               

دعاي هفته:
- خدايا هيشكي رو گرفتار دنيا نكن كه از بلاگش غافل بشه
- خدايا چاكريم شديد
-خدايا دلم هوس يه مسافرت كرده وقتش رو جور كن.
- خدايا كمكم كن تا هيچ پيچي رو اونقدر سفت نكنم كه نتونم بازش كنم

                               

........................................................................................

November 11, 2003

● قابل توجه مادر عزيزم:
الان دو هفته اي هست كه تو تركم.
.آره تعجب ميكينيد! هيشكي فكر نميكرد منم بعله، ولي خوب ديگه....
كلا از اونجا فكر كنم شروع شد كه اول بابام مصرف ميكرد بعد ديگه يواش يواش من و آبجي هم كه بزرگتر شديم عادت كرديم(خداييش چيز باحالي هم هست) حتي مامان هم كه هي ميگه بده خودش مصرف ميكرد.البته من بيشتر از همه به طوري كه ديگه اين آخري ها ظهر و شب شده بود..
وقتي اينجا اومدم كه ديگه اينجا معدنش هست و اصلا هر چه ميكشيم از دست اين آمريكايه!
تا اينكه دو هفته پيش با خودم فكر كردم اين كار ها آخر و عاقبت نداره و خلاصه تصميم قاطع گرفتم بزارم كنار، هر چند كه سخت بيد اولش ولي روز به روز بيشتر عادت كردم و حس بهتري دارم.
آره ماماني الان دو هفته شده كه لب به هيچگونه نوشابه گازدار نزدم.
كوكا بي كوكا
پپسي بي پپسي
راستي تا حالا سيب زميني سرخ كرده و همبرگر با آب خوردين؟امتحان كنين بد نيست

                               

........................................................................................

November 10, 2003

● 9 روز وقت دارم يه كتاب حداقا 100 صفحه اي رو بخونم و خلاصه اش رو تحويل بدم فكر ميكنيد موضوعش چي باشه خوبه؟!
                               

● شديدا ديگه مطمئن شدم اين جرج بوش رو بايد به همون گاري اي بست كه بايد سران مملكت خودمون رو بست
                               

● يه مقداري خونمون احتياج به پند و پيزي داشت كه ما هم به مالك اينجا گفتيم آقا اينها رو انجام بده و ضمنا چون خودمون اينكاره ايم گفتيم اگر هم ميخواي خودمون با قيمت تعاوني انجام بديم واسه.خلاصه كه آقا گفت نه! بعد خود پدر سگش اومده ورداشته يه كار آشغالي انجام داده كه نگو خلاصه شديدا ريخته بودم به هم مردك اومده مثلا وسط آشپزخانه يه عدد تيكه فلز كه مخصوص در ورودي ساختمون هت رو گذاشته كه پاركت كف آشپزخانه بلند نشه.
خلاصه اگر ميدونست چقدر خانواده محترمش مخصوصا همونايي كه بهشون ميگن ناموس تو اين چند روزه مستفيض القاب و عبارات جالب شدن عمرا اينكار رو ميكرد.ضمنا واسه خودشم گذاشته هر موقع ديدمش از خجالتش در بيام.
حيف من كه واسه خونه اين مردك دلم سوخت!

                               

● آقا جاتون خالي دو هفته پيش اينجا هالووين بود.خلاصه منم يه قيافه اي به كمك خواهر جون واسه خودم درست كردم كه اولا همه ازم ميترسيدن حتي خود طراح و هم اينكه حسابي به قول اينجايي ها Coolشده بودم اين هم عكس يك عدد جن
                               

دعاي هفته:
- خدايا شما كه اينقده خوبي و لطف داري به ما و كيفيت مويي مون اينقده خوب شده كه بايد كمتر از يك ماه دست به دامن خواهر كرامي بشيم تا مو هامون رو كوتاه كنه لطف كن از كيفيت كم كن و به كميت بيفزا يا حداقا نذار اين كميت مويي ما از اين كمتر بشه.
- خدايا هزار مرتبه شكرت كه يه دردسر بزرگ رو از سرم گذروندي
- بار الاها اين دردسر يه موقع ادامه نداشته باشه لطفا

                               

........................................................................................

October 27, 2003

● اين هم دو تا شيرازي از ديار آش سبزي(واسه صبحانه البته)
خرابه خلاقيت مريضه خلاقيت اين رو من هر كار كردم نفهميدم اسمش رو چطور بايد خوند.
اين هم پرپرونكا

                               

● آقا يكي از اين دوستانمون كه حدود 15 ساله از ايران اومده بيرون و با اينكه فارسي رو اينجا تقريبا ياد گرفته و خيلي هم عاشق ايران هست و خلاصه اصلا نميشه تشخيص داد اينجا بزرگ شده تصميم داره يه بلاگ فارسي واسه خودش راه بندازه و من هم تا اونجا كه تونستم كمكش كردم ولي خوب چون واقعا وقت ندارم واسه تمپلت درست كردنش احتياج به كمك داره خلاصه اگر كسي مايل به كمك كردم بهش هست بهم خبر بده تا بگم بهتون ايميل بزنه.
مسلما يه بلاگ فارسي اونم از زبون دختري كه اينجا بزرگ شده و دانشگاه رو هم تموم كرده خيلي بايد خوندني باشه.خلاصه اقا كمكش كنيد كه نگه بچه هاي ايران بي معرفت بودن.

                               

● به همين سادگي! به همين خوشمزگي!
شد 10 ماه و يك روز و يك دسته چك و بيش از 40 عدد تار موي سفيد

                               

● نميدونم با اينكه اين روزها نسبتا حالم خوبه و خلاصه سر حال هستم چرا اصلا حوصله نوشتن ندارم.با اينكه كلي هم ايده و حرف تو ذهنم دارم.
                               

● حيفا! خيلي حيف شد ماه رمضان ايران نيستم تا رنگينك ها و اون حلوا خرما ارده هاي مامان بزرگ رو بخورم.و همينطور شب ها روزه بگيرم.
                               

دعاي هفته:
خدايا-خودت بهتر ميدوني اين روزا با اينكه فشار كار و درس با هم خلاصه دارن به يك نقطه خاص از بدن فرو ميان ولي حالم روز به روز داره بهتر ميشه خلاصه يا گرداننده احوال حال ما را نگردان.سرخط

                               

........................................................................................

October 19, 2003

● اين هم چندتا بلاگر شيرازي ديگه:
اول بلندگو خاتون رو ببنديد بعد اگر زهره ترك نميشيد ايشون اوليش
ايشون هم يه كار زيبا داره ميكنه و قراره هر روز يه شعر شيرازي در بلاگش بزاره
اين هم شيراز امروز
شانديز خانوم

                               

● سايت گروه اوهام هم دوباره شروع به فعاليت كرده ها
                               

● آقا اين هفته اصلا و ابدا چيزي واسه گفتن ندارم فقط اينكه كلي اطلاعات در مورد كشور چك پيدا كردم مثلا:
آهوي(Aahoi) يعني سلام
و به خطر اينكه اينهمه اومدين اينجا دست خالي نريد چند تا لينك باحال واستون ميزارم اينجا
اگر يادتون باشه پارسال همين موقع ها بود كه گفتم حافظ به روايت احمد شاملو رو خريدم و كلي ذوق كرده بودم اين هم مقدمه اون كتاب كه الان ديگه در كتاب چاپ نميشه
يه سايت ايراني زيبا پر از كارهاي گرافيك حتما قسمت كارت تبريك هاشم سر بزنيد
خوب اگر شما هم مثل من قدتون بلنده و حتي بعضي وقتا بهتون القابي مثل چراغ برق و خلاصه اين حرفا ميدن اين خبر علمي رو بخونيد و از قبل خوشحال تر بشين

                               

دعاي هفته:
خدايا قربونتون برم از اونجا كه ميدونم خيلي سرت شلوغه واسه همين به همين يه جمله اكتفا ميكنم:
- اي دهنده بي منت تو نه شما اگر قراره دعا مستجاب كني همون دعايهاي قبلي رو برآورده كن اين هفته اي پيش كش.
با احترام بنده اي كه هنوز سنگ نشده

                               

........................................................................................

October 12, 2003

● آقا با اجازه بزرگترهاي محل تازگي دارم در سايت عكس بلاگ يه تعداد از عكس هايي كه اينجا ميگيرم رو قرار ميدم.در اونجا ميتونيد كلي عكس هاي خوب، نيمه حرفه اي و آماتوري رو ببينيد. اين هم صفحه عكس هاي من ضمنا اينكه بهم نمره هم بدين كه مثل اينكه بعد از يه مدتي جايزه هم بدن به هركي كه نمره بهتري داشت و اگر جايزه اش ماشين پژويي، ماكسيمايي چيزي بود ميدمش به يكي از شماها.قول شرف ميدم.:-D
                               

● به زودي اطلاعات مبسوطي از كشور جمهوري چك بهتون ميدم
                               

● ايشون هم يك عدد شيرازي ديگه و بلاگش
                               

● يه راديو انلاين ديگه اونهم از سايت عشق ايران كه فكر ميكنم مركزشون همين Bay Area خودمون باشه
                               

● اول خبر رو كه خوندم تنم مور مور شد.نه! يعني ميشه ؟اي بابا بالاخره يه ايراني هم نوبل رو برد.خيلي خوشحال شدم و به خانم شيرين عبادي تبريك ميگم.
                               

● من يكي از موضوع هايي كه برام جالب هست موضوع دين شناسي و كلا مذاهب هست واسم.
به اينجا يه سر بزنيد و اين مذهب رو هم ببينيد كه جالبه.

                               

● بعله آقا مردم باحال cool، ايالت خوش آب و هوا و پولدار، خوب البته بايد هم جناب آرنولد بشه فرماندار
با انتخاباتي كه خيلي تخمي فرماندار قبلي رو از سر كار كردن بيرون(نه كه قبلي خوب بود ها ولي خوب خيلي الكي ايشون رو انداختن بيرون) و با نمايش و به زور هاليوود و cnn و خلاصه ابر و باد و مه خورشيد فلك ايشون رو كردن فرماندار.
البته بگم ها من خودم به شخصه ازش خوشم مياد به هر حال اون بالا هركي باشه فرقي نميكنه چه بهتر كه بازيگر سينما باشه و ما حداقل حال كنيم.

                               

دعاي هفته:
-خدايا به ياري خودت وقتي پيلدار شدم يه منشي خيلي خوشگل و باحال ميگيرم كه ديگه بلاگ هام رو بهش بگم و اون واسم بنويسه و تايپ كنه
-خدايا خودت ميدوني چقدر دوست عزيزم رو دوست دارم و هم تو و هم خودش ميدونه كه اعتقاد دارم واسه برادر بودن با كسي لازم نيست همخون باشي.خدايا كمكش كن بتونه با خودش كنار بياد و بتونه همونطوري كه دلش ميخواد و لياقتش رو داره دلش بيشتر از اين چيزي كه هست صفا پيدا كنه .

                               

........................................................................................

October 05, 2003

● اين هم يه بلاگر ديگه از ديار نان يوخه
ستاره كوچيكه

                               

● آخي ي ي ي ي !
اينقده ناراحت شدم وقتي فهميدم دارن خونمون رو تو ايران ميفروشن(هر چند كه داشت چشمام در ميومد وقتي فهميدم در عرض نه ماه قيمتش دوبرابر شده) تمام ياد دوران 15 سال گذشته اومد جلو چشمم، اتاقم،خونمون اون حياط زيبا اون شاهپسندهايي كه بابابزرگ ميكاشت و همه باغچه رو پركرده بود،همسايه هاي مهربون،كوچه ايستگاه 10 كه بچه هاش خيلي با هم رفيق بودن خلاصه همه و همه و آخرينش كه اصلا شايد باورتون نشه اينكه ما تو خونمون يه سروناز داشتيم كه از موقعي مه هم قد من بود تاموقعي كه الان باشه و در حدود قد 5 برابر من شده ميديدمش و با ديدنش اصلا حالي ميكردم حالا دلم ميگيره وقتي فكر ميكنم اون بساز وبفروشه ميخئاد ببرتش و جاش ساختمون بسازه اصلا اينجا هر موقع يه درخت سرو ميبينم شديدا ياد خونمون ميفتم و اون سروناز و از اين به بعد بايد فقط يادش رو داشته باشم :( .

                               

● واي خدا چقدر كيف ميده بعد از 9ماه يكي رو پيدا كني كه تار بزنه (هر چند كه چون مدت ها از ايران خارج بوده فكر كنه آخر تار جناب استاد شهنازي تشريف دارن)و يه كمي باهاش تنبك بزني و عقده هاي اين نه ماه رو باهاش خالي كني.تازه اينجور كه معلومه شايد از يه مدت ديگه شروع كنم توي يكي از مدرسه هاي اينچا آموزش بدم و اميدوارم كه بتونيم يه گروه موسيقي راه بندازيم
                               

● آقا اينقده اين هفته كار و درس داشتم كه قاطي كردم شديد و يادم رفت شنبه كلاس فتوشاپ رو كه كلا دو جلسه هست برم و امكان داره معلم خودش واسم حذفش كنه.تازه امتحانام هم اونايي كه فكر ميكردم خوب بشه اونجوري كه ميخواستم خوب نشد ولي اوني كه فكر ميكردم خراب كنم خوب شده.
                               

● يكم از مردم اسپانيش اينجا يا همون مردمان زحمت كش آمريكاي مركزي و جنوبي ساكن كاليفرنيا واستون بگم.
كلا در حدود 40% مردم اينجا(يعني كاليفرنيا) اسپانيش هستن(اين رو هم بگم اينجا نژاد سفيد يا همون آمريكايي هاي اصل اينجا داراي يه اقليت 40% هستن)
خلاصه اينجا اگر اين اسپانيش هاي واقعا زحمت كش نبودن صنعت كشاورزي، ساختمان سازي و از همه مهمتر غذا فروشي هاي زنچيره اي مثل مك دانلد همه بايد تعطيل كنن برن خونه.
مردم اسپانيش تا اونجا كه ديدم اكثرا از سواد پاييني برخوردارن و همه هم اهل پارتيو مهموني هستن و هميشه مهموني هاشون واقعا باحال هست و مثل ما ايراني ها مهمونيهاشون مختص هست به بزن و برقص و خوردن
با اينكه معمولا وضع ماليشون خيلي خوب نست ولي هرچي پول در ميارن صرف خوردن و پوشيدنشون ميشه و به صورت قابل توجهي هم بچه دار ميشن.كلا به تعداد خيلي زيادي اينجا مادران بين 18 سال تا 20 سال كه شوهر ندارن اينجا پيدا ميشه و معمولا يه پسر 25 ساله اسپانيش يه بچه رو تا حالا درست كرده. اصلا اينجا ما بين خودمون يه مثل داريم كه ميگيم طرف دختر اسپانيش نبايد رفت چون حتي از حرف زدن با تو هم ميتونه حامله بشه.
بگذريم، اين مردم به طور شديدي به تنوع رنگ علاقه دارن و لباسه اي سنتيشون و دكوراسيون محل هاي غذا خوري يا خونه هاشون رنگ و وارنگ هست(يه چيزي تو مايه گبه ها و جاجيم هاي ساخت عشاير خودمون) و اين تنوع رنگ رو در تزئين غذاهاشون هم به كار ميبرن(جند نمونه رو ميتونين تو اين صفحه ببينيد)
اين مردم ، مردماني معمولا كاري و سختكوش هستن و اكثرا آدمهايي مهربان و خونگرم .فعلا اين رو داشته باشين تا بعد......

                               

● خيلي به نظرم مياد مقام معظم رهبري و ولي امر تمام مسلمانان و عير مسلمانان جهان جناب پريزيدنت بوش با اين كارهايي كه تيمش ميكنه و خودش هم اين حرفاي چرت و پرتي كه ميزنه يه جور خودزنيدارن ميكنن و ميخوان هرجور شده دوره بعد انتخاب نشن تا از اين مخمصه هاي مالي سياسي اي كه واسه خودشون درست كردن خارج بشن البته بدون آبروريزي
                               

● هيچ توجه كردين خيلي از اين پسر ها چقدر بز تشريف دارن و همينطوري حرفاي صدتا يه غاز تحويل دخترها ميدن
حالا،
هيچ توجه كردين خيلي از دختر ها چقدر خر تشريف دارن كه همينطوري اين حرف ها رو باور ميكنن

                               

دعاي هفته:
- اي خدا يه كاري كن فردا اين معلم فتو شاپ رو ببينم و اونم بهم گير نده و همكاري لازم رو به قول اين اداره جاتي ها بهم باهام بكنه
- خدايا واسه يه دونه بنزي كه بهم قول داده هم كه شده يه كاري كن ايشون بليت لوتوش برنده بشه
-خدايا خيلي ظالمي هاااا آخه اين چه وضعشه چرا يه تيكه عقل و شعور به بعضي از بندگانت ندادي به جاش به بعضي ديگه فرغون فرغون عطا كردي

                               

........................................................................................

September 28, 2003

● اين هفته خيلي همچين يه جوري بودم علتش رو نميدونم ولي اخر هفته با يه مطلب از گذشته كه كريتف كلمب نوشته بود و حرف زدن با ميتي خله كه بعد از مدتها واسه يه نفر تونستم با همون شور و هيجاني كه ميدونم مدتي هست ندارمش و دلم واسش تنگ شده از احساسات قلبيم بگم و البته چند قطره اشكي كه هميشه تا احساساتي ميشم(حتي تو خنديدن) بهتر شدم شايد علت اين بوده كه:
به همين سادگي به همين پرشتابي! زرتي شد نه ماه.
نميدونم شايد واسه اين حرف يكم زود باشه ولي خوب نه ماه خودش يه زماني هست كه حداقل يه نطفه به يك موجود كامل از نظر جسمي تبديل ميشه، منم اين مدت شايد خيلي كم بوده ولي يه چيزي كه واسم داشته اين بوده كه اون توانايي هايي كه در وجودم ميديدم و ميدونستم دارم ولي هميشه مطمئن بهشون نبودم(من كلا از اون آدمهام كه پيرو فلسفه شك كردن هستم فكر كنم بهشون ميگن شكياتي ها يعني همونايي كه ميگن من شك ميكنم پس هستم) به خودم ثابتشون كردم

                               

● اين هم يك سايت مخصوص ميتي كه بره و آهنگ هاي جديد ابي رو اونجا گوش كنه
                               

● خيلي از اين نقاشي ها كه روي بدن هست خوشم مياد اين هم يك نمونه ايرانيش
                               

● اووه بابا چقدر شيرازي آقا اينها رو همه رو يكجا تقريبا پيدا كردم و البته يه جورايي به لطف دوست عزيزي كه بلاگ انجمن شيرازي ها رو راه انداخته
اين هم چند تا بلاگ جديد ديگه ازديار استاد رضوي سروستاني استاد فقيد آواز:
چه خوب بود اگه....
آبي(نه اون آبي قهر قرو ها(
دختر همسايه شباي تابستون....
بدون شرح
چرت و پرت
اين هم دو عاشق دلداده؛ زير يك سقف
بيا با هم باشيم
ما می تونيم عاشق بمونيم

                               

● به نظر من هر كسي وقتي ميخواد بقيه مردم رو به كاري متقاعد كنه و كلا در ارتباطاتش با مردم يه سلاحي در چنته دارم .يكي زيبايي، يكي خوش سر وزبوني، يكي دوز و كلك و دروغگويي، يكي اطلاعات زياد يكي پول. فكر ميكنم من اون سلاحي كه دارم و فكر ميكنم خيلي هم كاراست صداقتم هست.(بابا صداقت)
                               

● رقص رو همون ايرانم خيلي دوست داشتم و يادش بخير هر مهموني يا عروسي اي بود اينقده ميرقصيدم كه پا درد ميگرفتم.
حالا اما اينجا اصلا ديدم نسبت به رقص عوض شده يه مدت هست گروه هاي رقص رو ميبينم و دقيقا حالا ميتونم بفهمم كه چرا رقص يكي از هفت هنر هست و نميدونيد چقدر حالا داره احساسم نسبت به رقص عوض ميشه و ميفهمم كه چقدر بيشتر دوستش دارم خلاصه واقعا ميبينم ميتونم همونقدر كه از موسيقي خوب لذت ميبرم ميتونم از رقص زيبا هم لذت ببرم.
راستي معلم رقصمون هم اون روز كلي ازم تعريف كرد و حتي فكر ميكرد كه من رقص ديگه اي كار كردم

                               

● آقا مدتي هست كه هرچي ميخوام بنويسم ميبينم اصلا جور در نمياد.آخه هي ميخوام مثلا به فلاني كه ميدونم بلاگم رو ميخونه بر نخوره يا مثلا دوست و فاميل نگن واه واه ميبيني تا پاش رسيد اونجا دم درآورده يا نميدونم مثلا مامان و بابام واسم نگران نشن.خلاصه بد حسي دارم واسه همينم لطفا از اين به بعد هرچي اينجا مينويسم لطفا نه كسي بهش بربخوره نه كسي نگران بشه(نميدونم اين چندمين باري هست كه اينا رو مينويسم) خلاصه متاسفانه يا خوشبختانه اينجا يه دفتر خاطرات واسه من هست كه ترجيح ميدم بقيه هم در خوندنش با من سهيم باشن و بعضي وقتا هم يه جور بلند بلند فكر كردن هست
                               

دعاي هفته:
- خدايا يه راه حل واسه اينهايي كه هي كليد خونه يا ماشين رو يادشون ميره همراه خودشون ببرن پيدا كردم ،كمكم كن كه بتونم اجراش كنم
- خدايا كمكم كن خودم باشم
- اين يكي دعا رو فراموش كردم
- ممنون از اينكه دعايي رو كه هنوز ننوشته بودم در مورد كاريابي واسه يكي از دوستانم زود برآورده كردي

                               

........................................................................................

September 21, 2003

كفشهايم كو؟
چه كسي بود صدا كرد سوسول

                               

● اگر از اينترنت فقط واسه چت كردن استفاده ميكنيد بهتون مژده بدم كه ديگه لازم نيست اگر حوصلتون سر رفت كامپيوتر رو خاموش كنيد و برين دنبال يه روزنامه واسه جدولش بريد اينجا و جدول حل كنيد
اين هم سايت رسمي مدرسه توحيد شيراز

                               

● اين هم يه بلاگ كه اسمش هست انجمن وبلاگ نويسان شيرازي و داره اسم بلاگ هاي شيرازي رو جمع آوري ميكنه.
اين هم دوتا بلاگ ديگه از ديار صنايع دستي اي به نام خاتم
بي نام
دل پاك عشق پاك

                               

● هر چي اون هفته نزديك ود زخمي بشيم يا بلايي سرمون بياد اين هفته نزديك بود سگ بخورتمون.هر خونه اي ميرفتيم كار كنيم يه سگ داشتن كه تا ما رو ميدي انگار قاتل پدرش رو ديده.(قابل اوني كه نميخوا آبروش رو ببرم و بگم از سگ ميترسه)
                               

● يكي از مشكلاتي كه اينجا هست مخصوصا واسه پدر و مادر هاي ايراني تربيت كردن فرزندان عزيزشون هست
اخه اين بنده خدا ها اكثرا با همون اخلاق ها و روش هاي ايراني ميخواين بچه رو بار بيارن ولي خوب جامعه بيرون چيز ديگه اي هست.
يكي از ساده ترين نمونه هاش رو واستون بگم:
توي ايران بدترين سوالي كه ممكنه بچه ها از پدر يا نادر بپرسن اينه كه (( بچه از كجا مياد؟)) كه معمولا هم والدين با بدبختي هر جور شده يه جوابي الكي به بچه ميدن. حالا اينجا وضعيت خيلي فرق داره مثلا يكي از معمولي ترين سوال هايي كه يه بچه ممكنه بكنه(از بس توي تلوزيون اينجا بي پروا هر حرفي رو ميزنن) اينه كه (( گي يعني چي؟)) و حالا قيافه مادر يا پدر رو در نظر بگيرين كه چه جوري بايد سر بچه رو شيره بمالن.
حالا يه چيز جالب تر واستون بگم اونم اينكه اكثر بچه هايي كه اينجا به دنيا اومدن و يا از كوچكي اينجا بودن خيلي بيشتر به اينكه ايراني هستم افتخار ميكنن با اينكه بعضي شون حتي ايران رو هم يادشون نمياد و هر جور شده ميخوان نشون بدن كه ايراني هستن و نميدونيد چقدر ايران و فرهنگش جلبشون ميكنه ولي در عوض خيلي از جوان هايي كه تازه از ايران اومدن بدشون نمياد هر جور شده خودشون رو يا ايرانينشون ندن و يا اينكه بعضي وقت ها به صور خيلي لو آميزي از ايران بد ميكن و انگار نه انگار تا ديروز اونجا و خيلي هم همشون زندگي هاي راحتي داشتن.خلاصه بايد به تمام دست اندر كاران پشت صحنه و جلو صحنه جمهوري اسلامي ايران تبريك بگيم كه تونستن نسلي رو بار بيارن كه تعداد زيادي شون دلشون نميخواد اوني كه هستن باشن.

                               

● آقا يكي به ما بگه چه خبره؟
اون از پسر عمه عزيزمون.اون از دوست قديميمون،اون از دوست قديمي خواهرمون و دوست نه چندان قديمي خودمون، اين هم از كازن مون اينجا بابا همه افتادن به شوهر كردن يا زن گرفتن.اگه دارن كوپن چيزي روش ميدن خوب زودتر بگين تا ما هم آستين بالا بزنبم خوب حالا زن نشد به هر حال اينجا بهش ميگن گي آريا 100% يه مرد خوب واسمون پيدا ميشه.

                               

دعاي هفته:
-يا پاورفول آ قدرتي ده تا هم تمام وقت كار كنيم و پيل در بياريم هم درس بخونيم نمره هامون خوب بشه
- اي پيودن دهنده قلبها خلاصه دست راست هر چي تازه عروس و تازه دوماده زير سر ماهاهاهاها

                               

........................................................................................

September 13, 2003

● هميشه ماندگار و هميشه خليج فارس
                               

● اين هم چند تا بلاگ جديد از ديار پالوده هاي خوشمزه:
پنس بلاگ يه دختر خانم هنرمند كه اگر دانشجو دانشگاه شيراز هستين حتما كارهاش رو بايد ديده باشيد
بابا كي ميگه اين بچه تيزهوش ها خيلي آقا هستن اين هم بلاگشون
اين هم آقا ميلاد از يه خانواده كه احتمالا تا يه مدت ديگه بقال سر كوچشون هم بلاگ نويس ميشه

                               

● عجب هفته گندي بود اين هفته فقط خدا رو شكر تلفات جاني نداشتيم.
از اول هفته كه شروعش با اين بود كه كاري كه هفته قبل كرده بوديم رو بايد دوباره انجام ميداديم آخه خراب شده بود كار.بعد اينكه تو همين خونه كه كارش روخراب كرده بوديم يه شيشه در حدود 2 متر رو سر من و رستم(همكارم)پودر شد ولي خدا رو كر چيزيمون نشد.بعد اينكه پول جريمم هم كلي شد و آخرش هم اينكه رئيس جونم كه دايي خان باشن در اخرين ساعات كاري ديروز يه تصادف جانانه كرده كه احتامالا ماشينش بايد توتال(اوراق) بشه البته خدا رو شكر خودش تو ماشين نبوده و يه نفر زده به ماشينش. به هر حال بتركه الهي چيش حسود.

                               

● يه شو تلويزيوني توي شبكه NBC اومده كه بازيگر اصليش يه ايراني هست و كلي هم طرفدار پيدا كرده (آمار بيننده هاش يه چيزي حدود 10 ميليون بوده كه آمار خوبي هست) به نظرم خوبه كه با توجه به اين تعداد ايراني اي كه ما اينجا هستيم ( نسبت به تعداد ديگه اقليت هاي مهاجركم هست ) و با توجه به تعداد افراد تحصيل كرده اي كه داريم(آمار ميگه ايراني ها بالاترين نسبت تحصيل كرده رو در بين مهاجر ها دارن) بتونيم بالاخره قدرت خودمون رو يه جوري نشون بديم و آمريكايي ها رو مجبور كنيم كه بيشتر حرف ما رو بشنون و خلاصه حضورمون به عنوان يه اقليت كم تعداد ولي قدرتمند از نظر دانش و سرمايه نشون بديم.
حالا اين حرفا رو واسه چي گفتم واسه اينكه بگم يه ايراني هم واسه فرمانداري كاليفرنيا كانديدا شده به نام بديع بديع الزماني كه البته احتمال برنده شدنش يه چيز تو مايه هاي زير صفر هست ولي من فكر ميكنم اگر همه ايراني ها بهش راي بدن يه چيزي حدود حداقا 200 تا 300 هزار راي مياره كه خودش آمار خوبي هست و اينجوري در انتخابات آينده كانديدا ها رو مجبور ميكنه كه هواي ايراني ها رو بيشتر داشته باشن(اينجا واسه بدست آوردن راي كانديداها اگر ميتونستن حتي استريپتيز هم ميكردن).پس همه با هم در پاي صندوق هاي راي.

                               

● آقا فرض كنيد يه پسر عمه دارين كه از كوچيكي همش پيش هم بودين و كلي از كارهاي با حال زندگيتون رو از اون ياد گرفتين و هميشه به عنوان يه راهنما و يه بزرگتر قبولش داشتين واسه خودتون و خلاصش اينكه خيلي قبولش دارين و هميشه آرزوي خوشبختيش رو داشتيم ودلتون ميخواست بتونيد كاري واسش كنيد مثلا توي عروسيش چايي بگردونيد.
حالا اگر يه دفعه بگن آره امير جان ديشب هم مراسم بله برون بابك بوده. آي خوشحال ميشين و آي حالتون گرفته ميشه كه توي اين موقعيت پيشش نباشين.خلاصه اين باباك خان ما اينقده قاطي مرغ ها شد كه خلاصه گرفتار شد.
بابك جان خيلي دلم ميخواست الان اونجا بودم و كلي تبريك بهت ميگم.

                               

● بعله به سلامتي و ميمنت يه گردش به چپ ممنوع رو كه سه هفته پيش توي سان فرانسيكو رفتم پام 174 دلار به علاوه پول كلاس ترافيك كه فكركنم حدود 80 دلاري باشه به علاوه نصف روز مرخصي از سر كار به علاوه پول بنزين تا اونجا افتاد.(نعيم نخند)
البته عوضش پولي كه فكر ميكردم حدود 400 يا 500 چوقي بايد واسه مدرسه بدم شد 60 دلار.

                               

● اينقده ايميل بايد واسه اين و اون بفرستم كه وقتي بهش فكر ميكنم حالم بد ميشه.
                               

● پيش خودم فكر ميكنم اگر مذهب شيعه اين حالت تقدسي رو كه بهش دادن و متاسفانه باعث شده كه نشه به درستي نقدش كرد و چرت و پرتاش رو ازش زدود چقدر ميتونست الان در دنياي امروز حرف واسه گفتن داشته باشه و مثل مثلا آئين بودايي كه الان كلي طرفدار پيدا كرده و هر كي ا هرجا كم مياره تو غرب آخرش يه جوري ميره بودايي ميشه كلي طرفدار پيدا كنه.(شخصا به شدت معتقدم آئين شيعه دوازده امامي، اسلامي هست كه ايراني ها درستش كردن به نفع خودشون)
                               

دعاي هفته:
-پروردگارا به دل يه آدم خوش قلب و مهربون و ماماني و خلاصه كار درست بنداز تا يه سر و ساموني به اين بلاگ بدم و بكنمش مووبل تايپ
- اي داناترين‍ به من نيرو و عقلي بده تا هيچ وقت و هيچ وقت عقلم رو به دست هيچ مكزيكي اي ندم.
- خدايامهرم رو به دل انسان هاي كره زمين مخصوصا آدم هاي اهل پرو، مكزيك و اروپاي شرقي بينداز.

                               

........................................................................................

September 06, 2003

● اِاِ تا يادم نرفته بگم يه كفش خريدم جديد كه خيلي خوشگله.راستي هفته پيش هم رفته بوديم كنسرت نوش آفرين كه منم اون كفش مجلسي خوشگلم رو پوشيده بودم و هي اين مردم پاشون رو ميذاشتن رو پاي من و منم كم مونده بود اونجا همشون رو بكشم
                               

● اين هم چند تا وبلاگ جديد از ديار عرق نسترن و بيدمشك.
دبيرستان هاىشيراز
تاريخ, جشن ها و بزرگان ايران اين بلاگ خيلي مفيد هست.
آخي يادش بخير، نه آبي،نه قرمز، دنيا برق شيراز اين هم بلاگ يه طرفدار نارنجي پوش هاي شيراز
شيراز پرشيا

                               

● آقايون و خانم هاي اهل شهر خوشگلو نار ناريم يعني سن هوزه توجه داشته باشين كه اون هفته يه كافه معرفي كردم به نام شكر.عرض كنم كه اگر رفتين اونجا يعني ميخواين پولتون رو دور بريزين همين.نه به درد دنيا ميخورد نه به درد آخرت.
                               

● بعله ،كلاس هاي ما هم شروع شد.دو تا از كلاس هام معلمش يه دختر خانم روس هست كه ماشااله آدم نميدونه حواسش به درس باشه يا به خانم معلم.يادش بخير مامانم هميشه ميگفت سر كلاس به لبهاي معلم نگاه كنيد تا بفهميد دقيقا چي ميگه!كه البته منم هميشه گوش نميكردم ولي انگار بايد به نصيحت مادرانه گوش كنم و حسابي حواسم به لب هاي معلم جونمون باشه.از همكلاسي ها هم كه نگو آقا دو سه تاشون هستن كه حرف ندارن ولي يكيشون هست كه اهل كشور چك هستش وخلاصه من هم چون ميخوام هم زبانم خوب بشه هم به ملل ديگه و فرهنگ هاي مختلف علاقه عجيبي دارم مجبورم باهاش بيشتر اختلاط كنم.البته علاقه اينجانب به فرهنگ هاي مختلف از جمله پرو،مكزيك، لهستان ،روسيه و حتى هند غيرفابل انكار هستش
                               

● آقا خيلي جالبه.هفته قبل با خواننده و نوارنده يه گروه موسيقي آشنا شدم تو ي يه مهموني كه طرف اتفاقا يه اثر هم بيرون داده كه جالب و گوش كردني هم بود.بعد قرار شد كه تو اون كافه اي كه اينا جمع ميشن برم و باهاشون اگر شد بشينيم و موسيقي بزنيم.كه رفتم و اتفاقا به نظرم واسه دفعه اول بد نبود، آخه سخته بخواى تنبك يا تمپو رو با كارهاي خارجي(بلوز) هماهنگ كني.به هر حال اين هفته كه رفتم پيششون يه كمي دير رسيدم و ديگه نشد باهاشون كار كنم ولي يه چيز جالب كه گفتن اين بود كه من رو تو كانال 15 اينجا ديده بودن و خلاصه آقا ما رو ميگي همينطوري داريم فكر ميكنيم كه چجوري من رفتم تو TV.

                               

دعاي هفته:
خدايا ممنون از اينكه دندونم احتياج به روت كانال پيدا نكرد و حدود 1000 چوق تو خرج نيفتادم.
بار الها كمك كن سركلاس توجهم به درس باشه نه به معلم جون.
خدايا به همه پزشك هايى كه به فكر بيمارهاشون هستن پول دنيوي و اجر اخروي بده.

                               

........................................................................................

August 30, 2003

● الان اگر مامانم اينجا بود هي بهم ميگفت واي بچه چقدر خودت رو زخم و زيلي ميكني(از اون ايكونهاي لبخند ياهو كه همه دندوناش پيداست) .
                               

● اين هم يه دونه از اون سايت هاي كه كم پيدا ميشه از موسيقي ايران .سايت موسيقي بوشهري حاوي تعدادي موسيقي اصيل و محلي بوشهري هست كه هم كيفيتشون خوبه و هم سايتشون تر و تميز و قشنگ هست
                               

● خانم ها و آقايان شيرازي:
متاسفانه ايميل صفحه شيرازىها ويروس دار شده و خودبه خود براي كساني كه در اين صفحه اسمشون هست نامه ويروس دار ميفرسته.لطفا اگر نامه اي با فايل ضميمه از اين ايميل بهتون رسيد بازش نكيند

                               

● بعله از اين هفته دوباره مدرسه هاي اينجا باز ميشه و من هم بايد 4 روز در هفته از ساعت 6:30 تا 9:40 برم كلاس.
                               

● آقا خيلي جالبه، يه دونه كافي شاپ تو شهر ما باز شده كه كلي سر و صدا كرده قضيه از اين قراره كه پيشخدمت هاي اينجا(هر چند كه به نظر خيلي زيبا نميان) همه با لباس هاي لختي ميگردن اونجا و خلاصه هم كافي ميخوريد و هم چشماتون بيكار نيست.حالا همه همسايه هاي اين كافي شاپ(محلش توي مركز شهر هست كه خيلي هم شلوغه) اعتراض كردن بهش.خلاصه اگر تونستم حتما ميرم و يه گزارش با حال ازش براتون مينويسم(فقط به خاطر گزارش نويسي ميرما فكر بد نكنيد)
                               

دعاي هفته:
-پروردگارا يه دوست دختر خوب برسون كه از اين كلاسهاي ماساژ و مشت و مال رفته باشه يا حداقل با يه دلاك آشنامان بگردان
ـمهربانا واقعا ممنون كه هفته ها رو خيلي سريع به آخر ميرسوني و ما تند و تند حقوق ميگيريم ولي دانايا هيچ فكر كردي به همين سريعي هم قبض هاي كوفت و زهرمار هم از راه ميرسه تازشم عمر ما هم مثل باد ميگذره
دعاي كمي تا قسمتي دزدي-خدايا مغز قاطر به خودمون ندادي كه حداقل به ماشينامون بده تا بتونيم بخوابيم و اونا خودشون برسوننمون خونه.

                               

........................................................................................

August 28, 2003

● به همين راحتي! به همين خوشمزگى! شد 8 ماه و يك روز و يك عدد جريمه خوشگل از پليس كه هنوز نميدونم چند هست
                               

● نميدونم چجوري ميشه لذتي رو كه از شنيدن يه موسيقي خوب يا احساس تازگىاي كه بعداز يه كار روزانه سنگيني كه انجام داديد ولي بالاخره خوب از كار دراومده يا خوندن دستخطي قديمي از يه نفر كه دوستش دارين(دوست يا بستگان فرقي نميكنه) يا يك صبح ابري دل انگيز يا خبر سلامتي يه آشنا و.......هزار تا چيز خوب ديگه اي كه تو دنيا هست رو ميشه نوشت.
                               

........................................................................................

August 27, 2003

● نميدونم چرا اصلا حسش نيست كه بنويسم
                               

........................................................................................

August 18, 2003

ايشون هم يك شيرازي ديگه از ديار هميشه ابري.
                               

● يه راديو آنلاين كه آهنگ هاي لس آنجلسي داره
                               

● يه مدت پيش سركار از بس زور زده بودم دقيقا ميتونستم احساس كنم اونايي كه قر(غر؟) ميشن چه احساسي دارن.امروز هم فهميدم كه قاطر دقيقا چه زحمتي ميكشه.
دعاي هفته بامزه نيمه جدي:
خداوندا زور قاطر كه داري بهمون اعطا ميفرمايي، لطف كن مغزش رو هم بهمون بده كه حداقل اين وسط يه استفاده اي كرده باشيم

                               

● اين آمريكايي ها اگر به تعداد مناسبت هايي كه ماها تو تقويم هامون از تولد و روز فلان و بهمان گرفته تا عزادارىهامون داريم تعطيلي يا روز خاص داشتن اقتصادشون به مراتب بهتر بود.بايد اينجا باشين تا ببينين واسه يه اتفاق يا مناسبت خيلي ساده چه قشقرقي به پا ميكنن و چجوري تبليغ ميكنن كه مردم برن جنس بخرن .مثلا دارم فكر ميكنم اگر آمريكايىها يه زماني مثل قديم هاى ما رسم قمه زني داشتن و الان ممنوع اش كرده بودن 100% با تبليغات به مردم مىقبولوندن كه بعله در يك حركت نمادين هندونه بخرين و يه كارد مخصوص هم كه شكل قمه هست ولي خطرناك نيست بگيرين و اون رو از فرق سر بشكافيدش كه هم سعادت دنيوي داره و هم اخروي.
                               

● كسي ميتونه بگه چرا معمولا اكثر دوست دختر ها وقتي تو ماشين دوست پسرشون ميشينن و احساس راحتي ميكنن پاهاشون رو ميچسبونن به داشبورد يا حتي شيشه جلو ماشين
                               

● آدم ميدونه چجور با مليت هاي غير ايراني اينجا رفتار كنه.
آدم ميدونه چجوري با ايراني هاي اينجا هم رفتار كنه.
چيزي كه سخته رفتار با ايراني هايي هست كه خودشون هم نميدونن ميخوان ايراني باشن يا غير ايراني موقع تعارف و تعصب و خلاصه تمام اخلاق هاي گند ايراني، ايراني هستن و موقع رك بودن و It's not your business خارجي ميشن

                               

دعاي هفته:
خدايا ممنون از اينكه يه مادر خيلي خوب بهم دادي.
خدايا نگذار هيچوقت اميد و اميد به تو از دلم بيرون بره.

                               

........................................................................................

August 09, 2003

● اين هم دوتا شيرازي ديگه:
دوست عزيزم سيروس عزيز كه اميدوارم به زودي به يارش برسه
ايشون هم همين نزديكي هاي ما هستن

                               

● خدا اين عمه هاي ما رو از ما نگيره (الهي قربونشون برم من)كه هر جا ميريم كار كنيم اگر هيچ تجربه اي در اون كار نداشته باشيم(كه معمولا هم نداريم) حداقلش اينه كه ميگيم آره قبلا واسه عمه مون اين كار رو كرديم.
                               

● بر قبر پدرِ پدرسگتون بكنن كه حالا هم كه از اونجا خلاص شدم تو خواب دست از سرم برنميدارين لعنتي ها.
                               

شب جمعه و باقي قضايا
آقا در اين شهر ما يعني سن هوزه يه فستيوال خياباني موسيقي جاز در حال برگذاري هست و تصميم گرفتيم كه پنجشنبه شب(همون شب جمعه خودمون) بريم مركز شهر و ببينيم چه خبره اونجا؟
آقا هر چندكه يه كمي آخراش رسيديم ولي جاتون خالي همينطوري آب و حوا از نوع اسپانيش و سياه پوست بود كه ريخته بيد و البته از نژاد سفيد هم يه كمكي بود(اينجا نژاد اصيل سفيد شديدا در اقليت هست)به هر حال ابنقده خيابون شلوغ بود كه ما فكر كرديم تظاهرات شده.بعد هم جاتون خالي رفتيم يه شام سفت زديم تو رگ و بعد هم رفتيم توي يه پاركينگ ماشين كه پنجشنبه شب ها موسيقي زنده ميزارن اونجا.آقا اونجا بايد آدمها رو ميديدين همه به معناي واقعي CooL هر كي ر جور دلش خواسته بيد لباس پوشيده بود.پسر ها كه معمولا با لباس تو خونه يا ورزشيشون بودن و يا شاوارشون داشت از پاشون مي افتاد دخترها هم كه يه جوري لباس پوشيده بود كه معلوم بود هوا گرمه و اينجانب داشت چشمام مي افتاد بيرون.در آخر هم ديدم يه نفر داره يه كاسه گنده رو ميگردونه و يه چيزي خيرات ميكنه(خيرات شب جمعه!) و به ما كه رسيد ديدم از اين بادكنك ها يي هست كه طعم داره و به خاطر شئونات اسلامي اسمش رو نميارم كه واسه سلامتي هم خوبه خلاصه داشتن مجانيه مجاني از اين بادكنك ها پخش ميكردن.
اين بود ماجراي اولين روز فستيوال جاز .حتما سعي ميكنم يه بار ديگه هم برم و يه گزارسش مصور واستون درست كنم.

                               

● مدتي هست كه ديگه نه در مورد سياست و نه در مورد ايران و جرياناتي كه داره درش مىافته مىنويسم يعني دلم نميخواد بنويسم.
آخه فرض كنيد داريد يه فيلم كمدي درام مىبينيد بعد يه نفر بهتون بگه عزيز ميشه يه نقد اساسي علمى-تخيلي در مورد اين فيلم بهم بدي!

                               

دعاي هفته:
خدايا اين بلاگر رو به روزهاي قبل برگردان
به جز سلامتي ديگر هيچ

                               

........................................................................................

August 07, 2003

● همه(hama)با هم با حضور در پاي صندوق هاي راي بار ديگر نشان ميدهيم كه هيچ كس هيچ غلظي نميتواند بكند.
ضمنا به آق آرنولد هم راي ميدهيم كه حداقل دلمون خوش باشه فرماندارمون هيكلش توپ هست و بازيگره و هركي هم حرف مفت بزنه ايكي ثانيه پودرش ميكنه.

                               

........................................................................................

August 03, 2003

● آدمها كلا چند دسته هستن.يه نمونه دنيا رو همون طور كه هست ميبينن نه كم و نه زياد يعني خوبي و بديش رو در كنار همديگه قبول دارن.يه عده هستن فقط بدىها و كژىها رو ميبينن و همش هم از دنياىبىوفا و چرخ كج مدار و خلاصه اين حرفا ميگن.
يه عده هم هستن مثل من كه همش دلشون ميخواد زيبايىها رو ببينن يعنى به نظر من هر چه هست زيبايي هست و اگر هم بدي اي هست اينقدر ها ما توان داريم كه ناديدش بگيريم و يا با نيروي خودمون عوضش كنيم.اصلا اگر قدرتش رو داشتم و زمانه،زمانهُ كيش و آيين بازي بود يه كيش به نام زيبا پرستي(مثل مهر پرستي)راه مىانداختم خيال خودم رو راحت ميكردم.

                               

مژده آمد كه ايام غم نخواهد ماند
بعله آقا يادتون هست يكي دو هفته پيش همش ميناليدم از بي پولي و خلاصه همه چيز، حالا الهي شكر وضع يه كمي بهتر شده الان مدرسه تموم شده و بيشتر ميتونم كار كنم،آزاده خواهر عزيزم اومده و به هر حال حضورش خودش نعمته و كلي به آدم انرژىميده و.....كلي چيز خوب هست كه ميشه واسه آدم اميد و دلخوشي.

                               

دعاي هفته:
خداوندگارا،به حق جناب پاپ ژان پل هم كه شده لياقت زيارت حضرتش رو واسه ما ميسر بفرما!(ترجمه:خدايا يه سفر ايتاليا نسيبمون كن)
خدايا يه كاري كن با چندتا آدم باحال اهل موسيقي اينجا آشنا بشم

                               

........................................................................................

August 01, 2003

● اينجا رو حتما ببينيد يه سايت پر از موسيقي هايي كه حتما خوشتون مياد
                               

● به همين سادگى به همين خوشمزگى!شد 7 ماه و5 روز
                               

........................................................................................

July 31, 2003

● اينجا دقيقا ميشه تفاوت هاي يه سيستم حكومتي كه به شهروندانش اعتماد داره(و بر عكس) رو با يك سيستم حكومتي اي كه همه سيستم، شهروندان رو در عمل خاطي يا مجرم ميدونه و شهروندان هم همه سيستم حكومتي رو از رده هاي پايين تا بالا دزد و مجرم ميدونن حس كرد
                               

● آقا چه احساسي بهتون دست ميده اگر يه زن خيلي پولدار و زيبا بهتون بگه تو قيافت قشنگه و خيلي خوشتيپي؟
حالا چه حالي ميشين اگر طرف حداقل 75 سال سن داشته باشه! :-))
البته نا اميد نشدما آخه آدماي سن بالا تجربه بيشتري دارن

                               

........................................................................................

July 29, 2003

● آقا اگر هنوز روي امواج ماهواره هاتون پارازيت ميندازن و نميتونيت برنامه هاي ماهواره رو درست ببينيد اين مطلب رو بخونيد(نحوه جلوگيري از اختلال پارازيتي) شايد بهتون كمك كنه.
                               

........................................................................................

July 27, 2003

● نميدونم واقعا چجوري از اين همه لطفي كه همه شما دوستاي عزيز بهم داشتين تشكر كنم.واقعا خجالت زده شدم از همه محبتي كه بهم كردين.
از همتون خيلي ممنونم،ديگه نميدونم چي بگم!

                               

........................................................................................

July 26, 2003

● اين دختر چاينيز كه تو كلاس پشت سرم ميشينه لطف كرده و واسم يه وسيله آورده كه باهاش ناخن ها رو ميسابن و برق ميندازن كه كلي هم خوب كار ميكنه.
خلاصه ننه اومديم Bay Area ديگه

                               

● گور باباي بلاگر با اين سيستمش كه هر روز يه جوي ميشه.كلي چيز نوشتم ولي همش پاك شد
                               

ايشون هم يه بلاگر ديگه از ديار شراب ناب
                               

دعاي هفته:
خدايا اين دوست هاي خوبم رو واسم نگهدار و حتي بيشترشون كن.
اي يكتا!كمكم كن كه از راهي كه دارم ميرم باز نمونم
بار الاها مهر ما رو به دل اين دختر اورينتاله انداختي،ممنونم فقط يه كاري كن پوست صورتش بشه مثل همون روزهاي اولي كه ديدمش

                               

........................................................................................

July 23, 2003

● به سلامتي خواهر عزيزم رسيد خونه
                               

........................................................................................

July 18, 2003

● آقا ييكي هم ما رو تحويل نگرفت هرچي گفتيم واسمون شعروي شيرازي بفرستين.
توي اين صفحه ميتونيد چندتو واسونك* شيرازي پيدو كنيد

*واسونك نوعي از شعرهاي محلي شيراز و منطقه فارس است كه معمولا خانواده داماد در مراسم عروسي،حنا بندان و يا عقد ميخوانند و معمولا خواندن شعر بر عهده يكي از زنان سالخورده كه با داريه(دايره) يا تنبك(معمولا سفالي كه ساخت دست عشاير است)همراهي ميشود


                               

● يه سايت ديگه واسه فرستادن SMSبه موبايل هاي ايران
                               

● نميدونم متاسفانه يا خوشبختانه آخه يه موقع هايي به دردم خورده و يه موقع هايي هم دلم ميگه اينجوري بودن خوب نيست.به هر حال مدت هاست كه بلد شدم چجوري ميشه هرگونه احساساتي رو در خودم بكشم
                               

● همه توي ايران وقتي اسم مك دانلد مياد دهنشون آب ميوفته و هميشه يكي از خاطرات سفر دبي و يا تركيه ايراني ها معمولا رفتن به مك دانلد توي يكي از اين دو كشور هست و البته الحق مك دانلد دبي رو من رفتم و ديدم غذاش هم نسبتا بد نيست.ولي اينجا واقعا قضيه فرق ميكنه و معمولا اونايي كه بچه كوچيك دارن اونم به زور بچه هاشون ميرن مك دانلد و البته كسي هم اگر مجبور بشه بره با نوعي دلزدگي غذاش رو ميخوره از بس كه اين مك دانلد غذاهاش آشغال هست و جديدا هم گدا شده به طوري كه حتي سس كچاپ هم بهت زوري ميدن.
حالا اين جناب مك دانلد اومده و دست به ابتكاراتي زده كه شايد مشتري هاش برگردن.مثلا يه مدت پيش تو بوق و كرنا كردن كه آره گوشت هايي كه استفاده مي كنيم از گاوهايي هست كه هورمون نخوردن(آخه اينجا به تمام محصولات معمولا هورمون ميزنن و خوراكي هايي كه معمولي باشه معمولا قيمت بالاتري داره) و حالا اومدن يه كار خنده دار كردن و دارن شبكه اينترنت بيسيم ميزن و اشتراك ميدن و در طرحشون هست كه تمام فروشگاهاشون اينترنت بيسيم بگيره.يكي نيست بگه آخه احمقا كي مياد تو فست فود اينقده بشينه كه بخواد با اينترنت هم كار كنه.حالا اگر اين كافي شاپ عزيزمون يعني استارباكس اين كار رو ميكرد يه چيزي.

                               

دعاي هفته:
-خدايا به حق خودت بچه آقا رستم همكارم صحيح و سالم به دنيا بياد(فردا احتمالا به دنيا مياد)
-خدايا ما يه دونه خواهر مگه بيشتر داريم،خلاصه صحيح و سالم برسونش اينجا اونم با دستاي پر
-پروردگارا خيلي چاكريم

                               

........................................................................................

July 14, 2003

اينجا ميتونيد در مورد ساز جديد سلانه كه استاد عليزاده طراحي كرده بيشتر بدونيد (البته از زبان خودشون) و اينطور كه به نظر مياد شايد واسه يادروز حافظ در شيراز برنامه داشته باشن.
                               

........................................................................................

July 12, 2003

● آقا از اول اين هفته يه تصميم جدي گرفتم اونم اينكه يواش رانندگي كنم.علتش هم اينه كه اول اصلا دلم نميخواد 300 يا 400 چوق جريمه بشم دوم اينكه دلم نميخواد ماشينم طوريش بشه سوم اينكه صبر آدم زياد ميشه چهارم اينكه تمام اميد خانواده ما براي ادامه نسل خوب و مهربون م پر افتخار و خلاصه با كلاس عفيفي به اينجانب بسته شده پنجم هم اينكه مامان و بابام همين يه پسر رو دارن
و البته بايد بگم خيلي خوب هم دارم به تصميمم عمل ميكنم.

                               

● از مزاياي اينكه آبجيتون بره مسافرت اينه كه:
1.از در كه وارد خونه ميشين لازم نيست حواستون رو جمع كنيد كه ازروي 20 تا كفش بخواين بپرين تا پاتون بهش گير نكنه و بخوريد زمين.
2.كسي زودتر از شما نيومده جلو كامپيوتر بشينه.
3.بيرون كه ميخواين برين كسي نيست بگه اوهوي زودباش.
4.اتاق بغلي ريخت پاش نيست كه هي حرص بخورين.
5.آشپزيتون خوب وبد حالا بهتر ميشه.
اندر معايب اينكه آبجي تون بره مسافرت:
1.وقتي مياين خونه باز هم همون دمپايي و كفش كهنه خودتون رو ميبينيد و يادتون مياد تنهائيد.
2.از بس جلو كامپيوتر ميشينين چشاتون درمياد.
3.معمولا يه جورايي بايد مثل قرقي رانندگي كنيد تا برسين به سر قرار.
4.از بس همه جا مرتب هست اتاقتون رو درست نميكنيد واسه تنوع.
5.از صبح به فكر اين هستين كه شام خودتون رو كچا دعوت كنيد يا چي چي درست كنيد.

                               

● بي صبرانه منتظرم آزي جونم بياد و اثر جديد آموزگار عزيزم آقاي نويد افقه(پايين اين صفحه ميتونيد يه مختصري درباره ايشون بيشتر بدونيد)واسم بياره
                               

● آقا جاتون خالي رفتيم همون درياچه بيگ بير(خرس گنده) خيلي بد نبود البته تز اون تاهو خودمون كه قبلا رفته بوديم بهتر نبود ولي خوب بهب هر حال در نظر بگيرين 47 كازين و آشناي آدم باهات باشن حتي اگر توي صحرا هم بري بهت خوش ميگذره ديگه.فقط بديش اين بود كه راهش طولاني بود يه چيزي در حدود 10 ساعت شايدم بيشتر تو راه بوديم.جاتون خالي آتيش بازي شب روز استقلال آمريكاشون هم با حال بود.خلاصه اونجا يا فقط داشتيم ميخورديم يا ميزديم و ميرقصيديم.
                               

دعاي هفته:
ايزد منانا اين ليستي كه واسه آزي جونم ميفرستم رو بي كم و كاست برسون به دستم.از پيرهن لينن گرفته تا نوار ها و شيلنگ آب دستشويي

                               

........................................................................................

July 03, 2003

● الان داريم با كازين هاي محترم واسه آخر هفته كه روز استقلال آمريكا هم خورده بهش و 3 روز تعطيليم ميريم يه جايي به نام خرس گنده و نميتونم خلاصه چيزي بنويسم فقط اينكه آقا اين هفته خيلي هفته خرتو خر و افتضاحي از نظر كار ي و مالي بيد.
جا همتون خاليه.
دعاي آخراي هفته 2 فوريتي:خدايا سالم برسونمون.خدايا خرس نخورتمون يه موقع .خدايا برسون يه بليت لاتاري كه برنده بشيم يه مليون دلار.

                               

........................................................................................

June 30, 2003

● يادم رفت سر موقع بنويسم.
به همين سادگي به همين خوشمزگي! شد 6 ماه و 3 روز

                               

● خيلي دلم ميخواست اين كارنوال گي هاي سان فرانسيسكو رو برم ولي نشد.يعني يادم رفت كي بود و حالا بايد يك سال صبر كنم
                               

........................................................................................

June 29, 2003

● آقا من نميدونم با چه زبوني بگم كه اين شلوار هاي ما رو كه ميدن خشك شويي احتياجي نداره روش يه خط بندازن كه خربزه باهاش قاچ كنيم حالا خوبه اونجا آشنا هم داريم و كلي هم سفارش ميكنيم
                               

● آقا جاتون خالي ديشب رفتيم بركلي(يك ساعت حدودا با ما فاصله داره)كنسرت موسيقي استاد محمدرضا لطفي.(كلي جاي نعيم عزيزم و سيروس جونم رو خالي كردم)
برنامه با دستگاه نوا وشروع شد اين رو بگم كه فقط دونوازي بود برنامه.اول استاد لطفي كمانچه زد كه من نمي دونستم كمانچه هم ميزنن كه البته كاشكي نميزد اخه آدم از يه استاد توقع داره يا ساز نزنه و يا اگر ميزنه خوبو كامل بزنه ولي متاسفانه كمانچه زدنش اصلا خوب نبود به طوري كه بعضي جاها اصلا صداي ساز جيغ جيغي ميشد.
بعد استاد شروع به تار زدن كرد و يه خانم امريكايي هم با دف و دايره همراهيش ميكرد كه قطعات در دستگاه راست پنجگاه بودن كه به هر حال زيبا هم زد ولي متاسفانه دف و دايره اي كه همرايش ميكردن به هيچ وجه درخور نوازندگي استاد لطفي نبود.به هر حال برنامه جالبي بود بعد از مدت ها و من رو حسابي برد تو حال وهواي روز هاي خوش شيراز و محفل ها و برنامه هاي موسيقي كه ميرفتم.يادش بخير.

                               

● هميشه از آدمايي كه زود قضاوت ميكنن بدم ميومده و خودم هم معمولا سعي كردم در مورد كسي اينجوري نباشم ولي ايندفعه متاسفانه در مورد يكي از دوستانم يه قضاوت بيجا و ناجور كردم و خيلي هم ناراحتم .البته به خيال خودم خيلي مطمئن بودم ولي متاسفانه يا شايدم بهتره بگم خوشبختانه فكرم غلط بود و اون دوست بي تقصير.به هر حال ازت خيلي معذرت ميخوام و اميدوارم كه من رو ببخشي.
                               

● يه شيرازي ترو تازه ديگه
                               

يه سايت خوب و نسبتا حرفه اي واسه كسايي كه به نجوم علاقه دارن.ضمنا مدير سايتش هم يكي از دوست هاي خوبم خودمه.
                               

● اگر ميدونستم وقتي تنها بشم كلي بقيه هي زنگ ميزنن و حالو احوال ميكنن و هي ميگن بيا خونمون زودتر اين آبجي رو ميفرستادمش
                               

● يه چيز جالب توي توي مجلات عاميانه و غير تخصصي(مجلات زرد اصطلاحا) هست كه خيلي جالبه.مثلا توي ايران اين نمونه مجله ها روي تيتر اول صفحه شون همه يا يه خبر داغ از فلان ورزشكار بود يه مثلا تيتر ميزد عروس فراري مادر شوهر را خفه كرد يا از اين جور چيزا حالا اينجا شما هر مجله اي كه ببيني به هر حال روي جلد به نحوي از كلمه SEX استفاده كرده واسه نمونه يا نوشته سكسي ترين مرد سال يا چگونه سكسي تر بشيم و خلاصه اينجورياس
                               

دعاي هفته:
- خدايا از قضاوت با عجله من رو دور بدار
- خدايا رسم سوغاتي برون رو به دل همه دوستام بنداز
-خدايا مرديم از گرما اين چه آمريكاييه كه هواش گرمه

                               

........................................................................................

June 25, 2003

● صفحه اينترنت روزنامه جديد مدبر هم چيزاي جالبي توش پيدا ميشه.
                               

........................................................................................

June 24, 2003

● آقا تا 3 ساعت ديگه ايشون رو راهيشون ميكنيم
اينقده هم بار اين چمدوناش كرده كه هر پله اي كه جابجاشون ميكنم كلي يادتون ميكنم:-))
اگر الان هنوز ايران بودم كلي خوش به حالم ميشد
ضمنا تموم كسايي كه دلشون ميخواست واسه تولدم عينك و پيرهن لينن واسم بخرن الان ميتونن جبران مافات كنن خلاصه وقتي آبجي جونم با دست پر برگرده كلي يادتون ميكنم و مطمئن ميشم كه دوست هاي خوبي دارم :-D

                               

........................................................................................

June 21, 2003

● عرضم به حضورتون که اينجا هک شده!
                               

● اين هم يه پسر خوشتيپ از شهر شعر وادب
                               

● ميگن هر كاري اولش سخته ولي به نظر من هركاري اولش جالبه +8
                               

● خوب اين هفته رفتيم كالج.
خيلي جالب بود.حتما كسايي كه تو ايران مخصوصا رشته هاي مهندسي درس خوندن روز اول دانشگاهشون رو خوب يادشون هست كه هم ژيگول ميكردن و پسرا هم 90% با سامسونت ميومدن دانشگاه. حاال اينچا بايد ميديدين آقا انگار بعضياشون رو از سر كلاس ورزش آورده بودن يا مثلا با لباس خواب اومده بودن.
كلاسمون حدود 40 نفر ادم داخلشه و يه معلم زن اورينتال هم داريم.فكر ميكردم زبان مشكل داشته باشم ولي خدا رو شكر تا الان مشكل خاصي نبوده درسش هم كه اصلا روم نميشه بگم چي هست آخه در حد رياضي سوم دبيرستانمون هست فعلا كه.
سخت ترين قسمتش همانا صبح ساعت 6 بيدار شدنش هست و بعد از كلاس هم لباسهام رو عوض كردن و لباس كار پوشيدن هست.

                               

● تو قسمت كمك مالي كالج يه آقاهه هست كه گفتم بلا تشريف داره.ايشون لطف عميق و شديدي به بنده دارن و هر موقع ميرم خيلي به من كمك ميكنه فقط نيمدونم چرا؟!! خلاصه يك مقداري شك برم داشته.
تازشم اينكه اون روز ديد بند ساعتم رنگي هسنت و پرسيد تو نقاشي منم گفتم بعله و گفتم كه البته نقاشي ساختمون ميكردم يه زماني و الان ديگه نه كه يهو چسبيد كه آره من اتاق خوابم رو ميخوام تغيير رنگ بدم و اگر ميتوني تو بيا واسم رنگ كن. آقا ما رو ميگي كلي ترسيديم و اصلا به رو خودمون نياورديم كه شما چيزي گفتي.خلاصه بايد حواسم به خودم باشه.D-:

                               

● آقا خيلي هاتون در جريان كار خارج شدن من بودين كه حتي بقال سركوچمون هم داشت واسه ما تلاش ميكرد كه يه جوري اين سربازي لعنتي رو دودر كنيم و بزنيم بيرون.
حالا اونجا به خير گذشت ولي از اينچا بشنويد كه من دارم واسه مدرسه اي كه ميرم و خواهم رفت در پاييز(و حتي بعدترها)از دولت آمريكا كمك مالي ميگيرم.حالا يه نامه اومده در خونه كه بعله شماره شما اينه.ما ميگيم اصلا اين شماره چي هست؟ميگن اين شماره اينه كه انشاالله هر موقع به شما واسه خدمت به وطن احتياج بود بهتون خبر ميديم و شما ميريد تو جبهه هاي حق عليه باطل و تروريسم و خلاصه هزار تا كوفت ديگه.
فقط همين مونده كه اينجا ببرنم سربازي.
البته اين مسئله براي كساني هست كه سنشون بين 18 تا 25 هست.

                               

● آقا يه سر به اينجا بزنيد باحاله.
                               

● -خدايا به اين ميتي كمك كن.(نميدونم چرا ولي كمك كن)
-خدايا اين دايي جون ما خيلي داره در حقم لطف ميكنه يه كاري كن بتونم از خجالتش در بيام.
-پروردگار يكتا، عاشق خجالتي و فراموشكار ديدي تا حالا؟ يكيش من! اينا رو ميدونيا ولي واسه دل خودم ميگم: وقتي تو تنهايي به يادت ميافتم هميشه چشمام تر ميشه، خدا جون نميدوني چقدر دوستت دارم به خودت قسم.
-..................

                               

........................................................................................

June 14, 2003

● آقا اين بلاگر هم بهتر شده ها به نظرم
                               

● آقا بريد اينجا و هرچي دلتون ميخواد پيام متني واسه موبايل تو ايران بفرستيد
                               

● بعله آقا يه كمي از اين شهرمون واستون بگم
شهر سن هوزه در كانتي(يه چيزي معادل شهرستان در تقسيمات كشوري ايران) سانتا كلارا هست.سن هوزه در سال 1777 ساخته شده كه تا مدتي پيش (حدود 50 سال پيش) بيشترش باغ ميوه و اين حرفا بوده و لي با زياد شدن جمعيت و روي آوردن مردم به اين ناحيه از كشور اينجا هم جمعيتش زياد شده كه الان در حدود 923000 نفر جمعيت داره .البته در سانتا كلارا كانتي چند شهر ديگه هم هستن كه همه به هم چسبيدن تقريبا ولي از همه اونها مهمتر همين سن هوزه خودمون هست كه يه مقدار زياد هم اين چند سال اهميتش بيشتر شده كه اونم به خاطر سيليكون ولي هست كه در اينجاست و تمام انقلاب اينترنتي و همينطور جهش اقتصادي اي كه آمريكا در اين چند سال داشته رو به اينجا مديون هست

                               

● - بار الاها همه مريض هاي شيعه اسلام رو شرشون رو بكن تا اين ملت ما هم يه نفسي بكشه
- پروردگارا از هفته ديگه بايد ساعت 6 از خواب بلند شم يه جوري كه به جايي برنخوره اين ساعت خواب ما رو درست كن
- خدايا ببين اين اتاق من به چه وضعي افتاده از دست چودون اين هم خونه ايمون،يه كاري كن وقتي برگشت هم همينطوري چودوناش پربار باشه
- خدايا بچه مثبت رو نجاتش بده

                               

........................................................................................

June 09, 2003

● اين هم يه بلاگ ديگه از ديار كورش هميشه جاويد.اين هم يكي ديگه كه البته گروهي هست و به نظرم مقاله هاشون جالب هست فقط اگر آدم تعصبي اي هستين نخونيدش بهتره ممكنه با چيزايي كه تا حالا فكر ميكردين خيلي جوردر نياد ولي به نظرم خيلي هاش جاي بحث داره و بايد روش فكر كرد.
                               

● يه ساعت هايي هست كه دلت نمي خواد تموم بشن.دلت ميخواد همينطوري خوش باشي و باشي و باشي و باشي.
مثلا يه همچين جايي نشستي اونم پيش يكي كه فكر ميكني باهاش ميتوني راحت باشي، يكي كه موسيقي درونش حداكثر دو سه نت بيشتر به نظرت باهات فرق نداره بعد ميفهمي چي ميگم.


                               

● واسه اوني كه الان تگزاس هست و خودش با دست خودش داره يه كاري به سر خودش مياره.
رفيق اميدوارم كهموفق باشي با تمام وجود واست آرزوي خوشبختي ميكنم.مباركه

                               

........................................................................................

June 08, 2003

● نه به اون هفته جمعه شب كه داشتم ميمردم نه به اين هفته كه كلي رفتيم بيرون و كلي خوش گذشت.ضمنا كارتون درجستجوي نيمو رو هم ببينيد بد نيست.
                               

● دارم با مامان و بابا چت ميكنم، مامان ميگن:((عزيز مادر دلت تنگ نشده،هوم سيك نشدي، اينجا بهتره يا اونجا دلت نميخواد برگردي))بدون اينكه لحظه اي مكث كنم يا فكر كنم ميگم نه! درسته اينجا از همه اونايي كه دوستشون داشتمو دارم دورم، اينجا زبون آدم ها رو نميفهمم حتي اگر هم بفمم برام ملموس نيست، اينجا كسي نيست كه تلفن رو بردام بهش زنگ بزنم و دو كلوم باهاش حرف بزنم، اينجا خيلي چيزا كه باهاش بزرگ شدم نيست ولي يه چيزايي هست كه مطمئنم ميكنه تو راهي كه دارم ميرم اشتباه نكردم و پشيمون هم نيستم.مهمترينش اينه كه اينجا بهم بي احترامي نميشه اگر ميرم تو بانك با اينكه با لباس كارم كه داغون هم هست ميرم ولي صندوق دار با احترام بهم برخورد ميكنه حتي اگه زياد معطل بشم خود رييس مياد و منو ميبره پشت ميز خودش و كارم رو انجام ميده. لام نيست حتما پسر آقاي عفيفي باشم كه تو شعبه بانك بدونن بابام اينجا حساب داره و حسابش هم خوبه تا بهم احترام بذارن.تا وقتي به كسي ضرري نرسوندم كسي نيست كه بياد بهم گير بده اونم فقط به خاطر اينكه تفنگ تو دستشه و اگر كارت شناسايي ازش خواستم بهم دستبندش رونشون بده.تو دو كلام اينكه كسي نيمتونه بهم بي احترامي كنه.نه اينكه خيلي مودب باشن يا با فرهنگ باشن نه، ولي قانون طوري اجرا ميشه كه كسي به خودش اين اجازه رو نميده و گرنه هميشه گفتم و باز هم ميگم اگر آدمهاي اينجا دو روز شرايط ما ها رو داشتن همديگه رو ميخوردن.
واسه اين چيزاست كه حتي فكر برگشتن رو هم نميكنم، شايد بگين اه اه چه بي عاطفه خوبه كه 5 ماه اونجاست وگرنه جواب سلام هم نميداد.شايد بگين جو گرفتتش نيمدونم هرچي ميخواين فكر كنيد ولي اونايي كه من رو ميشناسن ميدونن اسم شيراز و ايران كه مياد قلبم تاپ تاپ ميكنه، ميدونن تو قلبم و مغزم هيچ چيزي نميتونه جاي بوي بهارنارنج و نواي تار رو بگيره.همين!
ضمنا از هم دوستان و فاميل هم تقاضامنديم كه تو خوابم نياين آخه ميدونيد تو بيداري ميشه گفت دلم تنگ نشده و ميشه آدم خودش رو بزنه به دره جيمبولو ولي تو خواب كه ديگه نميشه، هر موقع كه يكي مياد به خواب من صبح كه پاميشم نميدونم چرا چشمام تره.(حتي تو مامان بزرگ انسيه كه ميدونم اينا رو نميخوني)

                               

دعاي هفته:
اين هفته دعا نداريم چون در اين موردي كه ميخواستم دعا كنم قبلا جواب نداده بود واسه همين گفتم خدا رو گول بزنم و دعا نكنم و مثل اينكه بهترهم شده تا حدودي ولي شما يادتون نره دعام كنيد.

                               

........................................................................................

June 04, 2003

● يه بلاگر ديگه از ديار دختران چشم و ابرو قشنگ
                               

● از اونجايي كه به شدت كرم دارم و خودم هم نميدونم چمه باز هم بدون دليل همينطور الكي سيستم نظرخواهي گذاشتم اينجا.
مسابقه هفته باجايزه:هر كي تونست بگه من تا حالا چندبار نظرخواهي گذاشتم و برداشتم يه ماچ جايزه داره.

                               

● من تعجبم اين حيوون ها مثل مثلا خرس چجوري ميتونن تو تابستون اينقدر بخورن كه واسه زمستونشونم غذا ذخيره كنن آدم تو اين گرما اصلا نميتونه غذا بخوره كه! من خودم از وقتي اينجا هوا گرم شده غذام يه مقداري كم شده تازه اوني هم كه ميخورم به زور ميخورم گاهي اوقات.
شكايت هفته:خدايا خرس هم نشديم

                               

........................................................................................

June 02, 2003

● به همين سادگي! به همين خوشمزگي! شد 5 ماه و 5 روز و25 نخ تار موي سفيد
                               

● ميگن هيچكي از فرداي خودش خبر نداره راست ميگن.
نه به اونشب كه هيجا نبود برم نه به فردا شبش كه سه جا با هم ديگه دعوت شديم.كه آخرش رفتيم جاتون خالي سان فرانسيسكو يه رستوران ايراني كه Dj آورده بود و خلاصه بد نبود ولي قسمت خوبش اين بود كه آدماي باحالي با هم رفته بوديم و كلي از ملت خنديدم باز هم يه قسمت خوب ديگه اين بود كه با نويسنده بلاگ well...me آشنا شديم.

                               

........................................................................................

May 31, 2003

● آقا بايد حتما يه اسفند واسه ماشينم دود كنم از بس هر كي ميبينه ميگه به به چه ماشين خوبي گرفتي و به چه قيمت خوبي هم گرفتي خلاصه از خدايا شر چشم بد ما رو حفظ كن.
                               

● خوب به سلامتي شركت اين دوست خوبم هم كه بلاگ هم داره ولي بلاگ رو بهتون نميگم راه افتاد.
عرض كنم كه اگر ميخواين به خانواده دادكام اضافه بشين حتما بايد به يه نفر كه فاميلش دادكام باشه ازدواج كنيد ولي اگر ميخواين به دات كام اضافه بشين كافيه يه سر بريد اينجا و قيمت هاش رو ببينيد.قيمت هاشون واسه Domainخيلي خوبه و واسه فضا هم قيمتاشون معموليه ولي يه چيزيش كه حرف نداره اينه كه رو هر دامين و هاست ميتونيد هر چقدر دلتون ميخواد ايميل بسازيد و همينطور هر چقدر دلتون ميخواد Subdomain خلاصه خودتون ببينيد و اگر دات كام شدين دعاش رو به جون من كنيد اگر هم دادكام شدين شيريني يادتون نره.
از سرويس هاي اينترنتيشون همچون اونجا نيستم خبر ندارم كيفيتش چجوريه ولي اگر همون چيزي كه ميگن باشه خيلي خوبه.
ضمنا يه سيستم خريد آنلاين هم راه انداختن كه خودتون ببينيد بهتره.

                               

● حتما ورق هاي بازي اي كه آمريكايي ها درست كردن و روش عكس صدام و بقيه رو روش چاپ كردن ديديد اين هم يه نمونه ديگش ولي با قبلي يه كمي فرق داره ولي به هر حال حرف دل آمريكايي هاست.
                               

● يه سايت واسه گرافيست ها
                               

● آقا جاتون خالي تاهو رفتيم چه تاهو رفتني خيلي خوش گذشت از اولش خورديم و خنديدم تا آخرش به طوري كه الان حتي تو گوشمم به خاطر خوراكايي كه خوردم جوش زده.فقط آقا بهرام جاي شما خيلي خالي بود.
سه روز اونچا بوديم و تقريبا محيطش و طبيعتش مثل شمال خودمون بود.(متاسفانه سايت بدرد بخور كه اونجا رو درست معرفي كنه پيدا نكردم بزودي عكس هايي از اونجا واستون ميذارم تو بلاگ)

                               

● سيامك دوست خوبم بهم قول همكاري براي كمك به جمع كردن شعر هاي شيرازي كرده، ميترا هم كه قول بشم داده معين هم يه كارايي كرده ولي نميدونم چرا واسه من نميفرسته شعرها رو به هر حال از همه ممنونم و باز هم ميگم لطفا اين مسئله رو دنبالش رو بگيريد.
                               

● آقا با اجازتون رفتم بازم كالج و بقيه درس هاي پاييز رو هم تكميل كردم و به سلامتي واسه پاييز ميشم تمام وقت فقط نميدونم چه خاكي به سرم كنم و پول از كجا در بيارم، آخه آدمبي كه ميخواد 4 روز در هفته بره كلاس اونم همش عصر ها ديگه ناي كار كردن واسش نميمونه ولي يه چيزي كه جاي اميدواري هست اينه كه نمونه هاي زيادي ميبينم اينجا كه همبنجوريان و ظاهرا تا حالا نمردن.راستي يه چيز جالب اينكه با اجازتون واسه پاييز واحد داشتم كم مي آوردم كه يه كلاس يه واحدي ورزش گرفتم اونم چه ورزشي به به.از ميون كاراته و كيك بوكسينگ و دو و يوگا و اين حرفا اينجانب كلاس رقص فلاميكو رو برداشتم آخه نه اينكه خيلي رقصم خوبه ميخوام فلامينكو هم بلت بشم فقط خدا كنه مجبور نشم با يه دونه از اين پسر بلاها برقصم.
                               

دعاي هفته:
خدايا برسون يه وقه پول.
خدايا اين ابروهاي ميتي خله رو بريزون مگر اينكه از اين نق زدناش راحت بشيم.
خدايا از شر حافظان دينت پناه ميبرم به تو.
خدايا بهم DSL دادي ممنون حالا جنبه استفاده اش رو هم عطا كن آخه چشمام داره در مياد از بس زل زدم به اين مانيتور.

                               

........................................................................................

May 30, 2003

● كلي مطلب و حرف و لينك دارم كه بنويسم ولي اصلا حوصله ندارم النم كه دارم مينويسم فقط خواستم بيام يه كمي اين دلم خنك بشه.
گه به اين اخلاق من كه اينقده الاغم.همش ايده آل گرا هستمو ميخوام همه چيز اونجوري باشه كه درسته و ..... ضمن اينكه متاسفانه همه رو هم خر ميدونم و فكر ميكنم خيلي حاليمه.
آقا اينجا بعد از 5 ماه هنوز يه دوست درست و حسابي پيدا نكردم (سعيد جون شما استثناييا) چه دختر چه پسر.يه خري پيدا نميشه ما امشب مه جمعه شبه باهاش پاشيم بريم بيرون مثل تاپاله چسبيدم تو خونه نه يه سينمايي نه يه كلابي نه هيچي.البته دوست كه هنوز پيدا نكردم بي علت هم نيستا به هر حال سر كارم كه كسي نيست هم سن من كه باهاتش دوست بشم تو خيابون هم كه نميشه بگي آقا، خانم، الاغ نميدونم هر چي بيا با من دوست بشو.هر چي هم ايراني بيرون و تو مهموني و خلاصه هر كوفت و زهرماري كه ديديم يه جوري بودن.پسرهاش كه معمولا يا تو قيافه هستن يا نميدونم چجوريه من باهاشون حال نكردم اون چيزي كه نشون ميدن نيستن خلاصه بهت كه ميرسن يا تا كمر واست خم ميشن ولي دريغ از دو كلمه حرف كه تو مدتي كه باهاشوني باهات مثل آدم بزنن يا همونكه گفتم تو قيافه هستن دخترا هم كه يا به چشم خريداري نگات ميكنن يا خيلي كه خوب باشن فكر ميكنن اگر بهشون درست و حسابي سلام كردي و مثلا دوتا شوخي كردي مبخواي .......البته هر دو طرف هم تا حدودي حق دارن از بس اينجا به هم بي اعتمادن ايراني ها و با اينكه تو آمريكا هستن هنوز اخلاقاي گه ايراني رو دارن وگرنه اگر بتوني يه كمي بهشون نزديك بشي و اعتمادشون رو جلب كني معمولا تو دلشون چيزي نيست و خودشونم شاكي هستن از اين وضعيت ولي به هر حال فعلا واسه من فرق نميكنه و من تا حالا يه ادم بدرد بخور كه بشه باهاش دوست شد پيدا نكردم.
تازه اونايي هم كه دوست بدرد بخور دارن هفته يه بار هم ب هزور همديگه رو ميبينن اونم مگر اينكه مهموني چيزي باشه و يا اينكه مثلا برن خونه هم ديگه غذايي بخورن يا بيرون مثل ايران نيست كه دلت گرفت بري تو كوچه بالاخره يكي رو ببيني دلت باز شه يا بري دو در خونه دوستت داد بزني بياد پايين اينجا اگر قبلش زنگ نزني و كه فلاني ميخوا مبيام يه سر پيشت تا چند دفعه طرف ممكنه چيزي نگه ولي بالاخره يه دفعه اونم تازه اگر داشته باشه محترمانه ميگه فلاني خواستي بياي پيشم خبر كن البته حق هم دارن ها انقدر آدم اينجا خسته ميشه كه دلش نميخواد صداي هيشكي رو بشنوه خلاصه تا بيامبه اين عادت هاي مسخره اينجا اخت بشم خيلي طول ميكشه.
اگر ديديد آسمون وريسمون رو بهم بافتم و اول حرفام با اخرش نميخونه و معلوم نيست چي نوشتم اصلا توفكرش نريد اخه اينا رو اول واسه اين نوشتم كه يكمي خالي بشم بعدشم اينكه واسه دل خودم بود.

                               

........................................................................................

May 23, 2003

● بالاخره با هزار تا كلك دارن فردا ميبرنم تاهو هر چي ميگم من از سرما بدم مياد كسي گوش نميكنه.
                               

فيلمي هيجان انگيز، سراسر خنده و خلاصه جالب ازاينجانب و ايشون و ايشون و دوست خوبمون پدرام هر كس حدس زد من اوني هستم كه لباس آبي تنش هست و اصلا هم جيغ نميزنه يه جايزه داره پيش من. فقط تو رو خدا كسي فحش نده كه چرا حجمش بالاست آخه 5mg هست اگر تو ايران ميخواين ببينيدش يه چيزي حدود 1 ساعت صطول ميكشه دانلود بشه ولي ارزش ديدنش رو داره.
                               

● يك عدد بلاگر ديگه از ديار كريم خان زند
                               

● بعله به سلامتي و ميمنت روز سه شنبه رفتم و براي ترم تابستون كالج وست ولي يه كلاس برداشتم . همينطور هم واسه ترم پاييز ثبت نام كردم و به لطف خدا و كمك خانم هلن و كمك هاي دن(بلا) از طرف دولت هم كمك مالي گرفتم و خلاصه يه جوري شد كه هم حاجي راضي هم خر حاجي راضي.جالبه كه بدونيد وقتي رفتم واسه واحد گيري بهم گفتن چرا اومدي اينجا بايد از همون خونه با تلفن واحدگيري ميكردي و من يادم به واحدگيري زمان دانشكده علوم مي افتاد كه ساعت 7 صبح ميرفتيم اونجا اخرشم بايد با پارتي بازي واحد بدرد بخورها رو ميگرفتيم.راستي يه چيز ديگه، كسايي كه دانشكده علوم و ادبيات شيراز بودن ميدونن مه تو بخش رياضي يه فلكه كوچولو هست كه دورش چندتا نيمكت و باغچه و درخت هست كه واقعا جاي باصفايي هست كه ما اسمش رو گذاشته بوديم love square آخه هميشه دو سه تا زوج جوان اونجا نشسته بودن و حسابي داشتن رو مخ هم كار ميكردن حالا بايد بيان اينجا ببينيد كه تو اين كالج چه love street اي ميشه راه انداخت از بس كه اينجا باصفا هست ولي اين خارجي ها قدر نميدونن و از امكانات استفاده نميكنن.
                               

● ياد تعطيلي هاي ايران بخير كه مثلا توي يك هفته 5 روز تعطيلي بود. اينجا يه تعطيلي افتاده روز دوشنبه و در نتيجه مردم سه روز تعطيل هستن و نميدونيد چقدر همه ذوق زده هستن.يه چيز جالب ديگه اينكه اين تعطيلي به خاطر ياد كردن از شهيدان راه جنگ جهاني دوم هستش ولي همه جا دارن ساز و نقاره ميزنن.
                               

● يه اشكالي كه اينجا داره و ممكنه آدم گرفتارش بشه اينه كه چون اينجا تعداد ايراني ها نسبتا كم هست و معمولا با افراد معدودي هم رفت و آمد دارن و اينكه ايراني جماعت نميتونه دو كلوم حرف باحال بزنه و حتما بايد غيبت كنه (خودمونيم غيبت واقعا چيز با حاليه ها)در نتيجه خيلي شديد آدمهاي اينجا خاله زنك ميشن البته نه كه فكر كنيد همه ها ولي خوب تعدادشون زياد هست.
                               

دعاي هفته:
- خدايا در اين راهي كه دارم شروع ميكنم كمكم كن شديد.
- بارالاها يه نفر توي اصفهان هست كه نميدونه چقدر مثل يه خواهر واسم عزيزه ا.ل اينكه اين رو بهش بفهمون بعدم اينكه كمكش كن.
- خدايا حسادت و پول پرستي رو از همه آدمها دور بدار.
- خدايا ما رو با راننده ناشي اونم تو جاده تاهو در پناه خودت قرار بده.
- خدايا كاري كن اين همه واسه بقيه دعا ميكنم بتونم اينجا رو پوليش كنم اونم bye 1 get 1 free.

                               

........................................................................................

May 19, 2003

● واي كه توي يه روز گرم وقتي از سركار مياي خونه يه بستني چقدر ميتونه حالت رو عوض كنه
                               

● روزنامه سبحان. فقط كاشكي عنوان صفحه ها رو مينوشت تا اينكه شماره صفحه رو بده
                               

........................................................................................

May 18, 2003

● نميدونم تا حالا شده بخواين برين كتابفروشي و دنبال كتاب شعرهاي شيرازي بگردين يا نه ولي اگر هم نرفتين خودتون رو خسته نكنيد چون به غير از كتاب شعر شيراز بيژن سمندر چيز ديگه اي گيرتون نمياد اين در حاليه كه توي شيراز كسي نيست كه به واسونكهاي شيرازي دلبستگي نداشته باشه و مجلس عروسي و شادي اي نيست كه درش واسونك خونده نشه.
حالا اينا رو واسه چي گفتم:
لطف كنيد هر كسي از اين شعر هاي ناب شيرازي بلده و يا اگر مادربزرگتون يا مثلا عمه خانم فاميل از اين شعرها به ياد داره ازشون بپرسيد و واسه من بفرستين تا بتونم اون ها رو به اسم خودتون روي اينترنت بذارم اگر يه عده مدير بي خاصيت كه از فرهنگ چيزي سرشون نميشه ولي مدير فرهنگي شدن نميذارن اين شعرها جايي ثبت بشه خودمون كه ميتونيم.منتظر كمكتون هستم.
راستي لطفا اين متن رو توي بلاگتون بذاريد شايد خوانندهاي بلاگ شما هم بتونن كمكمون كنن.

                               

● آه اي اسب سَفيد روياهاي من كوجوي؟زودي بيا تا دوتويي بشيم شاهزاده سوار بر اسب سَفيد يي نفر ديگه(من شاهزاده ميشما)
                               

آگهي:به يك عدد هم خونه اي سالم و خوش اخلاق با دستپخت خوب به مدت يك ماه نيازمنديم(از حدود يك ماه ديگه)نسوان محترمه در صورت داشتن شرايطي كه من تعيين ميكنم در اولويت قرار دارند و ضمنا تخفيف ويژه هم بهشون ميديم.
با تشكر آقا باربد زرنگيان

                               

● اين هم يه بلاگر شيرازي ديگه از ديار كانگروها و شهرش هم به قول خودش دورافتاده ترين شهر دنياست
                               

● اين آهنگ فرامرز اصلاني رو ببينيد خيلي قشنگ هست.
                               

● آقا نميدونيد چه حالي داره كه يه آدم معتاد مثل من كه هفته اي يكي دوبار ميرفتم بازار انقلاب و از آقاي نوارفروش ليست نوارهاي جديد رو ميگرفتم تا يكي دوتا نوار جديد خوب پيدا كنم و بخرم حالا بعد از 4 هفته كه نوار فرياد اثر استاد شجريان و عليزاده رو سفارش دادم و تازه بدستش برسه.اينقده ذوق كرده بودم كه نگو و چقدر هم كه قشنگ بود اين نوار فقط تنها بدي اي كه داشت اين بود كه تا شعرش توي جلدش رو خوندم حالم عوض شد.راستي كسي سايتي ميشناسه كه شعرهاي اخوان ثالث رو داشته باشه.(من خيلي شعر هاش رو دوست هم غزلهاش و هم شعرهاي نوش)
                               

● فكر كنم يواش يواش بايد يه تايپيست استخدام كنم، آخه كلي مطلب تو ذهنم هست ولي هم وقت نميشه بنويسم و هم اينكه حوصله نميكنم
                               

دعاي هفته:
- خدايا دوست خوبم ندا رو كمك كن خودت بهتر ميدوني چقدر زحمت كشيد تا به اينجايي كه هست برسه از حالا به بعدشم مثل هميشه كمكش كن.
- ايزد منانا امتحان همه رو به خوبي و خوشي تموم بنما تا زودتر بتونيم يه برنامه واسه بيرون رفتن برزيم.
- پروردگارا همه شلختگان دنيا را به راه راست رهنمون باش مخصوصا بلاگراش رو.

                               

........................................................................................

May 13, 2003

● يك عدد بلاگر ديگر از ديار ملاصدرا:
گروه آزادي

                               

● نميدونم فكرم درسته يا نه ولي فكر ميكنم اگر در مدارس ما تاريخ ايران رو بصورت واقعي و بدون بغض و با تفسيري امروزي درس ميدادن خيلي وضعيت ما فرق ميكرد.ميدونيد، وقتي توي مدرسه فقط به ما مي قبولوندن فلان پادشاه فقط به اين خاطر بد بوده كه شاه بوده و خلاصه هر چيزي كه از تاريخ ما قبل از يورش اعراب بهمون گفتن يه جورايي بوي گند ميده و انقدر مخمون رو كوبيدن كه همه كسايي كه شاه بودن بد بودن كه خلاصه يه جورايي بعضي وقتا از اينكه نياكان ما اينا بودن احساس گناه ميكرديم توي خونه هم كه تا اسم عرب و بزرگان طريقت و خلاصه چيزايي كه در مجامع رسمي ارزش بود حرفي ازشون به ميون ميومد زود با معادلاش در جامعه مقايسه ميشد و آخرش اين ميشد كه نميدونستيم به چه چيزي غير از تخت جمشيد و حافظي كه با چشم خودمون ميديديمش افتخار كنيم.(اين مسئله افتخارات گذشته يه جامعه خيلي مهمه به نظر من اصلا يك جامعه وقتي با هم بيشتر احساس صميميت ميكنن كه خاطرات مشترك بيشتري با هم داشته باشن و همينطور مراسم مشترك بيشتري)
خلاصه اين شد كه تا خودمون نميرفتيم دنبالش نميفميديم جريان چيه؟

                               

........................................................................................

May 10, 2003

● اين هم شيرازيهاي تازه وارد:
تحفه خانم
پارتيزان ميخچه
Well.....me

                               

● جاتون خالي چهارشنبه شب 7 مي ساعت 8 رفتيم قرار وبلاگ نويس هاي شهرمون(هموني كه قرار بود در تمام شهرها انجام بشه) از 13 نفري كه اعلام موجوديت كرده بودن 6+1 نفر اومدن كه 5 نفر باگ نويس بودن و دو يك نفر بلاگخوان و يك نفر هم بلاگ نويس ها رو با اينكه نميخونن دوست داشتن.همه دور سه ميزگرد توي كافه cameraنشسته بوديم و به ترتيب اينجوري بود حسين (سايتش فعلا كار نميكنه)، علي(همون دوست دار بلاگرها) احمد، سيامك دوست احمد كه اولين سايتي كه درست كرده بوده در سن16-17 سالگي جزو اولين 50 سايت دنيا بوده، سعيد آقاي خودمون، اينجانب، و عنصراول.
آقا از گردهمايي كه با كلمه زيباي بند تنبون شروع بشه چي ميشه انتظار داشت ضمن اينكه خيلي هم يه نفر روش تاكيد داشته باشه و خلاصه به نظرش جالب بياد.ولي خارج از شوخي در يه فضاي باحال اون كافه و در يك جمع خودموني و صميمي از همه چيز و همه جا گفتيم از اينكه هر كسي چجوري خودش رو به اينجا رسونده(كه اگر بخوان از سرگذشت هر كدوممون فيلم بسازن واقعا يه كمدي درام خيلي جالبي ميشه) و الان داره چكار ميكنه از سرويس هاي اينترنتي اينجا(كه من از هر 10 كلمه دو كلمش رو به زور ميفهميدم تازه من تو شيراز كه بودم خيلي يعني سرم ميشد تو اينترنت و هركي اشكال داشت از راهنمايي ميگرفت) از ترك ها و رشتي ها، از شيراز عزيزم و خلاصه دو ساعت يه بند حرف ميزديم تازه از سن هاي همديگه هم با خبر شديم(چقدر من بلا شدم)از اونايي كه نيومده بودن ( از اوني كه درسو گرفتاري داشت تا اوني كه خجالتي بود و اوني كه فكر ميكرد پايه نداره اونجا)خلاصه ما منتظر بعديش هستيم.(حيف انقدر حرف زديم كه يادم رفت عكس بگيرم)

                               

● اندر احوالات موي كوتاه:
معايب:يه مقداري قيافه آدم خشن نشون داده ميشه و جدي، يه حالت بيشتر نميتوني موهات رو شونه كني، وقتي موهات رو كوتاه ميكني تازه ميفهمي موهاي سفيد سرت دوبرابر اوني كه فكر ميكردي بوده و خلاصه اولش شوكه ميشي و چيزي نمونده كه گريه ات در بياد، با يه نسيم يواش سرت يخ ميكنه.
مزايا:صبح كه ميخواي بري سر كار عزا نميگيري كه چجوري هر كدوم از تار موها رو بياري سرجاي خودش، مصرف ژلت در حد ربع ميشه، عصر ها ميتوني با خيال راحت پنجره ماشين رو بدي پايين و از هواي بهاري لذت ببري،ايكي ثانيه شسته ميشه،وقتي سرت رو ميخاروني كلي كيف ميكني، تر و تازه تر بنظر ميايي، قيافه آدم يه مقداري خشن و جدي نر ميشه.

                               

● جاتون خالي ديشب اين كازن ما يعني آقا كورش گل و بلبل به تير غيب گرفتار شد و در دم كشته شد.البته تير غيبش از نوع تير تيركمون ها بود كه اين فرشته كوچولو ها كه يه قلب هم تو دستشون هست و تير رو ميزنن صاف تو قبل ادم بود و كشته شدنش هم به خاطر اين بود كه از عشق فروغ خانم داشت جون ميداد ديشب.راحتتون كنم يعني ديشب چشن نامزدياين دو تا بود.
آقا جاتون خالي خيلي به ما خوش گذشت اينقده رقصيدم كه آخر شب نوك انگشتهاي پام مثل اينكه قلبم افتاده باشه توشون ميزد همينجوري. اينقده هم خوشتيپ كرده يودن همه كه نگو خلاصه ما تا تونستيم خورديم و زديم و رقصيديم و عكس گرفتيم اينقده كه نگو.
نكات مراسم نامزدي:
- يه نفر نيست بگه بابا سبد گل كه ميخرين واسه هديه بردن اسمش سبد گل هست نه گلدون گل دستم افتاد از بس اين گلي كه برده بوديم سنگين بود(اين آمريكايي ها به خدا سليقشو اينقده كجه كه خدا ميدونه)
- موقع شام خوب نيست آدم از سرجاش بلند بشه وگر نه مثل من نه قاشق واسش ميمونه و نه اينكه از اون جوجه خوشمزه ها گيرش مياد.
- آبجي(آبجي خودم نه ها)آخه تو كه ظرفيت نداري چرا مشروب ميخوري كه حواست سرجاش نباشه و ما كه باهات ميرقصيم خلاصه كلي ضايع مون كني و حركات .... دربياري تازشم چرا خونتون كاناداست.
- خوشتيپي ذاتي هم دردسريه.

                               

دعاي هفته:
ايزد منانا همه زوج هاي جوان را خوشبخت بگردان.(يه گوشه چشمي هم به ما داشته باش)

                               

........................................................................................

May 05, 2003

● آبجي جان از شيراز و بهارنارنج و گوچه سبز نوشته ولي خوب بچم نه اينكه يه مقداري خارجه بوده يادش رفته الان بهارا همش ريخته و موقع گوجه سبز هم هنوز نشده.ولي من كه خيلي گلم و خيلي هم باهوش(اينجايي ها ميگن ناك دور) ميگم الان اگر شيراز بودم ميرفتم حافظيه اول مثل ميشه يه فاتحه واسه حافظ عزيز ميخوندم، به اون موسيقي قشنگي كه گذاشته بودن گوش ميدادم بعد هم يه كمي راه ميرفتم دور محوطه و بعد هم مينشستم دم در يكي از حجره ها و يك كمي آرامش ميگرفتم بعد هم يه دونه عرق يا يه پالوده خودم رو مهمون ميكردم و ميرفتم بيرون موقع بيرون رفتن به اون دوتا بوته بزرگ نسترن دم در نگاه ميكردم و شايد هم بوشون ميكردم و از اينكه يكي از زيبايي هايي كه دوستشون دارم رو دارم ميبينم كلي خوشحال ميشدم.بعله نسترن بو كنيد و ببينيد و عرقش رو هم بخوريد و به منم تعارف نكنيد.
                               

● يك بلاگر ديگر از ديار حافظ
                               

● سايت صداي آمريكا فارسي سايت جالبي هست مخصوصا برنامه فصلي ديگر رو ببينيد.
                               

دعاي هفته:
خدايا خودت كه ميدوني چي ميخوام بگم ولي نميتونم تو بلاگ بنويسم پس جون من رومون رو زمين ننداز.

                               

........................................................................................

May 03, 2003

● يك بلاگر ديگر از ديار سعدي
                               

دعاي هفته:
ايزد منانا مرديم از خوشتيپي، اين زبان انگليسي ما رو بهتر بنما كه وقتي ميريم كت و شلوار بخريم و خانم فروشندهه از ما خوشش اومده بتونيم دو كلوم بيشتر براش زبون بريزيم باشد كه تحولي در زندگيمان ايجاد گردد.آمين!

                               

● بعداز ظهر رفتم و موهام رو كوتاه كردم اونم مدل تن تني(البته يه مقداري جلوش كوتاه تر از حدي كه ميخواستم شد)با هزار زحمت به آرايشگر فهموندم چجوري كوتاه كن.آخر سر بهش ميگم اين مدليه اسمش چيه كه دفعه ديگه اومدم بهت بگم اينجوري ميخوام. ميگه:دو طرف تراش بالاش بلندتر(ترجمه اش به فارسي دقيقا همين بود)بهش ميگم تا حالا تن تن رو ديدي.ميگه آره منم گفتم ما تو كشورمون به اين ميگيم مدل تن تني كه كلي خندش گرفته بود و آخرش هم بهم كلي راهنمايي كرد كه اگر ميخواي مدل تن تن بشه چكارش كن.
                               

● آقا امروز بالاخره در برابر گفته هاي خواهر عزيزتر از جان كم آوردم و متقاعد شدم كه در مراسم نامزدي كازين محترم بايد كت و شلوار بپوشم و به اين ترتيب با دايي گرامي به فروشگاه رفته و يك عدد كت و شلوار ابتياع نموديم.
من از كت و شلوار اصلا خوشم نمياد(البته واسه پوشيدن خودم ها)ميدونيد يه جورايي احساس پيرمردي بهم دست ميده وقتي بهش فكر ميكنم، هميشه ميگفتم وقتي خواستم زن بگيرم ميرم كت و شلوار ميخرم و ميگفتم اين جوونايي كه كت و شلوار ميپوشن حتما موقع زنشونه!
به هر حال يك عدد كت و شلوار رنگ روشن خريدم آآ.جاي مامانم خاليه كه جلوش بپوشم و هي قربون صدقم بره.

                               

........................................................................................

April 30, 2003

● آقا اين غذاي من هست در اين روزها:
صبح ساعت 7 يا 7:30 دوتا بشقاب سريال+يه دونه وافل(يا يه دوتا نون تست و مخلفات)
حدود ساعت 11 كه حسابي اين شكمم دل ضعفه ميره.
بين 12:30 تا 1:30 نهار كه يه فست فود هست + سيب زميني سرخ كرده كه اگر نباشه اصلا نميشه(يا اگر غذا چيانيز يا مكزيكي باشه با برنج)
ساعت 6 يا 7 يه تيكه كيكي، نوني، موزي چيزي خلاصه هرچي پيدا بشه.
ساعت 9 يا 10 شام كه يا ساندويچ خونه ساز هست يا اگر آبجي جون لطف كرده باشه و زحمت كشيده باشه يه غذاي ايراني كه برنج هم شاملش هست.
حالا مسئله اينه كه ميخوام رژيم غذاييم رو يه تجديدنظر درش بكنم و يه وعده اون وسطا اضافه كنم و فكر كنم ساعت 10:30 بشه يه دونات اون وسطا غالب كرد.

                               

● وه پسر الان يه چيزي خوندم كه كلي به خودم اميدوار شدم.
اين رو نميخواستم هيچوقت اينجا بنويسم آخه خيلي ها ظرفيت شنيدنش رو شايد نداشته باشن و اصلا حوصله بحث با اينجور ادما رو ندارم ولي خوب حالا مينويسم.
مدتي هست كه خيلي شديد اعتقاد پيدا كردم ظهور اديان و پيامبران گوناگون چيزي نبوده جز ضرورت تاريخ يعني اگر خوب به هر قوم يا تمدني نگاه كنيد ميبينيد همونجايي كه تمدن و سواد و شعور و ثروتشون به حدي ميرسيد كه ديگه از ظرفيت عمومي جامعه خارج بود و اگر تحولي در اون جامعه رخ نميداد اون پيشرفت حالت ايستا يا حتي پسرفت و گنديدگي ميگرفت سر و كله يه پيامبر پيدا ميشده البته اينكه اينا وصل به خداوند ازلي و ابدي بودن رو نظري دربارش ندارم(هرچند كه اعتقادم ميگه يه اتصالاتي بوده).
حالا اينا رو داشته باشين، اين متن رو هم بخونيد.
باربدوس حكيميانوخ

                               

● ماشين دنده اتوماتيك خيلي خوبه،خيلي راحته مخصوصا واسه اينجا كه آدم بعد از مدتي يه مقداري كاليبر يه نقطه از بدنش تغيير اندازه ميده! ولي خدا وكيلي هيچوقت جاي ماشين دنده اي رو نميگيره.
                               

● اين شادمهر عقيلي حقش رو تو ايران خورده بودن واقعا.(فقط كاشكي يه نفر به اين سازندگان سايتش ميگفت بابا اين اينتروتون يه مقداري بيش از حد الكي و طولانيه)
                               

● شد 4 ماه و 3 روز و 1040 مايل
                               

● خيلي اتفاقي و جالب يه وبلاگ نويس از همين منطقه خليج خودمون(Bay area) پيدا كردم كه به نظرم يه جورايي جالب مينويسه.
                               

دعاي وسط هفته:(با روغن داغ اضافه)
خدايا خداوندا هرچي بيكار هست را سركار بگذار مخصوصا ايشون رو(فكر كنم مثلا توي يه سايد والك كافه اگر كار گيرش بياد خيلي خوشحال بشه يا حداقل يه بابالنگ دراز واسش پيدا كن)
خدايا اين سيب زميني سرخ كرده فست فودها رو زيادتر بنما.
پروردگارا اين آمريكايي ها رو به راه راست هدايت بفرما و كاري كن از مايل و اينچ و يارد و پوند و اين كوفت و زهرمارها رو به كيلومتر و سانتيمتر و متر بيارن.

                               

........................................................................................

April 28, 2003

● ميخواستم توي دعاي اين هفته دعا كنم كه خدايا يه مشت بلاگر تو اين سن هوزه جور كن بلكه من بشم ليدرشون كه يك دفعه ديدم حسين درخشان يك كارهايي داره ميكنه و بوسيله يه سايت ميتونيم توي هر شهري قرار بذاريم و دور هم جمع بشيم و توي اين شهر ما هم مثل اينكه با من تا حالا 4 نفر علاقه مند و ميتينگ هستن.البته الان اصلا دلم نميخواد ليدر بشم به دو علت: اول اينكه ليدر بايد شهر و جاهاي ديدني و با صفاش رو خوب بلد باشه كه شامل من نميشه و دوم اينكه بايد يه مقداري از لحاظ مالي و وقت هم مشكلي نداشته باشه(حالا آبي ميگه تو شيراز كه تو تازه يه پولي هم به جيب ميزدي كه).
به هر حال اگر توي سن هوزه هستين و بلاگ نويس و يا حتي بلاگ خوان(آخه تعداد كمه بايد يه جوري شلوغش كرد) يه انگشت بزنيد اين زير.

                               

........................................................................................

April 27, 2003

● يه راديو آنلاين واسه كسايي كه به موسيقي سنتي علاقه دارن.
                               

● آقا قليون خريدي اما نميدوني چطوري قليون چاق ميكنن.اشكال نداره يه سر برو اينجا
                               

● قدقدقدقدقدقد از بس مرغ خورديم داره لهجم عوض ميشه.
                               

● توي پست قبلي ميخواستم بنويسم من از غذاي چيني و كلا غذاي اين چشم بادمي ها متنفرم.ولي آقا پريروز يه خونه اي كار ميكرديم كه روز اخر كارش بود و صاحبخونه كه يك زن چشم بادمي و پر حرف هست گفت نهار مهمون من هستيد منم كه عزا گرفته بودم تا اينكه به رستوران رسيديم و من از اينكه فست فود جك تو قوطي بقل اون رستوران بود خوشحال شدم كه حداقل بعد از رستوران ميرم اونجا اين شكم بي هنر رو يه جوري پرش ميكنم.خلاصه آقا رفتيم داخل و اول واسمون چايي سفيد آوردن بعد هم يه سوپ كه نفهميدم چي بود ولي الحق خوشمزه بود.بعد هر كدوممون يه غذايي سفارش داديم و قرار گذاشتيم با هم share كنيم حالا دوتا غذا با مرغ و يك غذاي دريايي داشتيم.آقا برنج هم باهاش بود كه ديگه معركه شد
اون لمون چيكن كه حرف نداشت.
خلاصه دردسرتون ندم و دلتون رو هم الكي آب نندازم فقط اينو بگم كه غذاي چيني خوبش خيلي خوبه(مخصوصا اگر تند نباشه).

                               

........................................................................................

April 23, 2003

● اين هم چندتا شيرازي تر و تازه:
خواب در بيداري
ترانه مجهول
خاك و باران

                               

● كلي مطلب تو ذهنم بود ولي نه يادم هست نه اگر يادم بود حوصله نوشتم داشتم.
                               

● نوار فرياد اثر تازه اساتيد عليزاده و شجريان رو از رو وب خريدم فقط اميدوارم هرچه زودتر برسه به دستم.ميخواستم سلانه اثر استاد عليزاده رو هم بخرو كه البته ديدم فعلا موجودي يختي پس اندكي صبر سحر نزديك است
                               

● آقا دهن اين سايت كازا رو با ايت DSLزدم جون شما.
                               

دعاي هفته:
خدايا، خداوندا ساعات شبانه روز را زيادتر بگردان.بارالها روزهاي هفته رو هم بهكذا فقط لطف كن روز هاي هفته رو كه زياد ميكنيد شنبه و يكشنبه هاش رو زياد كن.
پروردگارا كاري كن كه انقدر امنيت و وجدان زياد بشه كه هيچ دري قفل نداشته باشه و مردم لازم نداشته باشن در خونه هاشون رو قفل كنن(البته خداوندا خودت كه ميدوني من از اين آرمان گراهاي خل ملنگ نيستم كه از اين دعاهاي چرت و پرت بكنم اين رو فقط به اين خاطر گفتم كه ئر خونه ما 4تا قفل داره و من صبح كه ميخوام برم سركار خيلي سختم هست كه بخوام اينها رو يكي يكي قفل كنم)

                               

........................................................................................

April 22, 2003

● نميدونم چقدر سينا مطلبي رو ميشناسيد.اگر هم نميشناسيد يك دفعه به من اطمينان كنيد و براي حمايت از آزاديش اون لينكي كه تو صفحه شيرازي ها رو گذلشتم امضا كنيد.(هر چند كه بر اين اعتقادم كه اين اين امضا ها اثر خاصي نداره ولي اول به اين دليل كه سينا بدونه ما به يادش هستيم و دوم اينكه به خيلي ها نشون بديم ما هستيم و ثابت كنيم كه چو عضوي را بدرد آورد روزگار دگر عضوها را نماند قرار! اون متن رو امضا كنيد)
                               

........................................................................................

April 21, 2003

● آقا فكر نكنيد كه يادم رفته بلاگ بينويسم ها.
ماشاالله نكه خيلي وقت دارم نميشه بنويسم .به هر حال منتظر باشيد تا اموراتتون بگذرد.

                               

........................................................................................

April 17, 2003

● اشكم ميخواد در بياد
وقتي يه موسيقي زيبا گوش ميكني.وقتي عاشق موسيقي هستي.
وقتي موسيقي اي گوش ميكني كه شايد ابهت نداره، 100 تا ساز توش رديف نكردن،رهبر نداره، از پيش تعيين شده نيست و ..... ولي ميدوني از يك روح و فرهنگ پاك مياد.ميدوني كسي كه داره ميزنتش عاشقه و اين صدايي از بالاست.
اشكم ميخواد در بياد وقتي يه نفر رو دوست داري و نگرانشي ولي خوب بعضي وقتا يادش ميره.فكر ميكنه ميخواي تو كارش دخالت كني.فكر ميكنه.... نميدونم چي فكر ميكنه.به هر حال اينم از عشقه.
اشكم ميخواد در بياد وقتي ميبينم روز به روز دارم بهتر ميشم وقتي ميبينم .............(ايناش ديگه واسه خودمه)
اشكم ميخواد در بياد وقتي يه بهار(پرتقال بود فكر كنم) رو پيدا ميكنم و به ياد بهار نارنج شيراز بوش ميكنم اينقدر كه هركي ببينه ميگه خل شده.
اشكم ميخواد در بياد وقتي يه شعر تر حافظ ميخونم و باز هم خودم رو بيشتر كشف ميكنم، وقتي از اون معني هاي پرمغز شعرش از هيجان كشف يه وجه ديگه از عشق به خنده مستانه ميفتم.
اي بابا آق اميراي نوشته ها چي چيه؟ تا حالا اينجوري نديده بودم بنويسي.نميدونم چرا يه دفعه رفتم تو فاز اون چيزي كه درونم هميشه بوده ولي به هيچكس معمولا نشون نداده بودم. به هر حال هي اين اشكمون دلش ميخواد بياد پائين و بعضي وقتا هم اي يه كمكي خيس ميشه اين چشما كه البته ميگن خوبه واسه سو چشم.راستي كسي هم نگران نشه وا دلم واسه هيچ كس و هيچجا تنگ نشده و اينا همش به خاطر اينه كه اون ته دلم خوشحال و اميدوار و راضي هستم.
و اگر هم اشكي هم هست از شوق و عشقه.

                               

........................................................................................

April 14, 2003

● اين هم دوتا شيرازي جديد:(راستي تا يادم نرفته بگم كه آقا اگر ميخوان بلاگت.ن معرفي بشه قربونتون بره آخه بايد يه چيزي هم توش نوشته باشين)
خاك و باران
اين هم بلاگ يه دوست خيلي خوب كه هر چند نشد ايران بيشتر باهاش اشنا بشم ولي از اون دوستا هست كه ميدوني حرفت رو ميفهمه و واقعا ازش خوشم مياد و وقتي باهاش چت ميكنم لذت ميبرم.راستي اين دوست خوبم هفته پيش هم در سوگ يكي از عزيزانش بود كه بهش تسليت ميگم.(ضمنا اگر دلتون ميخواد اهنگ روي بلاگ آبجي جون كه پاكش كرد رو بشنويد باز هم حتما بريد يه سر اينجا بزنيد)

                               

● امروز رفتم واسه كالج ثبت نام كنم، صبح زود رفتم تا بتونم زودي كارهام رو بكنم و بتونم سريع برم سركار شايد باورتون نشه ولي تمام كارهام در عرض 5 دقيقه تمام شد(البته اونجا انقدر زود رسيدم كه تازه داشتن در ها رو باز ميكردن و كارمنداش هم داشتن هنوز قهوه ميخوردن)به هر حال بهم وقت داد كه 20 ماه بعد برم واسه تابستون واحد بگيرم. فعلا ميخوام با يه رياضي متوسط شروع كنم كه هم مغزم راه بيفته و هم اينكه فقط مشكل زبان داشته باشم نه اينكه هم درس سخت باشه و هم مشكل زبان. به هر حال از الان دارم ميترسم واسه اينكه كار رو چكار كنم اخه اگر بخوام برم سر كلاس بايد 5 روز در هفته رو نصف روز كار كنم(البته يك ماه بيشتر نيست) و كار كمتر يعني پول كمتر و ......
                               

● آخه اين رسمشه؟ آقا 5 هفته هست كه كفش فوتبال خريدم ولي هر يكشنبه اي كه قرار بوده بريم بازي يا 13 بدر بوده يا بارون.

                               

........................................................................................

April 12, 2003

● خوب فعلا يه تغيرات كوچيكي اون بالا دادم تا برسيم به تغييرات اساسي.اون لوگو بالا هم كار دوستاي خوبم ميترا و نوشا هست.
                               

● دو هفته هست كه فول تايم شده كارم يعني اينكه هر 5 روز هفته رو ميرم سر كار.هرچند كه خسته ميشم ولي واقعا ميگم، درونم احساس خوبي دارم هم اينكه آدم كار ميكنه و يه چيزي ياد ميگيره و هم اينكه پولش بيشتره.راستي يادم رفت بگم از قسمت رنگ هم اومدم به قسمت تعميرات و يا همكارم آقا رستم كه يه ايراني هست كه بعد از 15 سال سابقه در كار كامپيوتر و High Tech اومده تو اينكار با هم كار ميكنيم.هرچند كه واسه زبان انگلسيم اصلا خوب نيست و واقعا دلم ميخواست به خاطر ياد گرفتن زبان توي يه فروشكاهي، خوراك فروشي اي چيزي هم كار ميكردم ولي خوب به هر حال فعلا كاري نميشه كرد اينقده اينجا وضع كار خراب هست كه نگو و واقعا من شانس آوردم كه دايي جان اينجا بهم كار داده البته بگم خودمم از پس كارها براومدم و اينطوري نيست كه بهخ خاطر فاميل بودن فقط بهم كار داده باشن به هر حال خودمم خوب كار كردم.
                               

● اين نوشته ها رو ميبينيد.ميدونيد چرا اينقدر خوشگله؟ آخه با خط پرسرعت DSL به شبكه جهاني اينترنت! داره پست ميشه :-))
يعني اينكه آقا DSLمون يه كمك جيب خودمون و تلاش هاي شبانه روزي شركت اينترنت اينجا و زحمت هاي سعيد و خلاصه همه عوامل دست اندر كار اين برنامه وصل شد.
حالا ديگهخ ميتونيم هر موقع يادمون رفت كه كجا هستيم(من نه ها! اين آبجي محترم منظورمه) يه سري بزنيم به اين سايت و يكي از كانال هاي مزخرفش رو بگيريم و نگاه كنيم تا بفهمتمون.
راستي واسه اونايي كه DSL دارن اين سايت جالبيه.

                               

● اين هفته رفتم كالج وست ولي(west valley) و اينطور كه معلومه مثل اينكه ميتونتم كلاس هاي زبانم رو از پاييز شروع كنم و ميشه پولش رو هم از دولت گرفت.البته واسه اينكه بات محيط اونجا زودتر آشنا بشم وزودتر بيفتم توي خط ميخوام تابستون يه كلاس رياضي بگيرم.خوبيش اين بود كه يه دونه از مشاور(استاد راهنما)هاي اونجا ايراني بود و حسابي شير فهمم كرد كه جريان از چه قراره.
                               

دعاي هفته:
خدايا كمك كن زودتر اين انگليش ما هم خوبتر بشه .
خدايا مگه نميگن از ما حركت از تو هم بركت،خوب من ورزش رو شروع كردم تو هم تا دوماه ديگه كه خلاصه فصل تابستون هست و آدم ميخواد بره سانتا كروز كنار ساحل اين هيكل ما رو حسابي بيار رو فرم.

                               

........................................................................................

April 09, 2003

● آقا كاشكي ميشد مثل اين نامه هاي الكتروني آشغال كه واست مياد تو ايميل و ميتوني با يه از دستشون راحت بشي از اين نامه هاي تبليغاتي هم كه اينجا هر روز واسمون با نامه ميفرستن هم راحت ميشديم.
                               

● ميخواستم يه چيزاي مفصلي در مورد خوبي و صميميت و گذشت و انسانيت و خلاصه از همين شعرو ور ها بنويسم ولي خوب ديدم چه فايده حيف آدم كه بخواد وقتش رو حروم كنه.
                               

● فعلا ميخوام برم خونه فاميلامون اين آبجي خانم نميذاره بنويسم فقط اينكه از فردا شب DSL براهه

                               

● هميشه اين بيت از حافظ تو ذهنم دور ميزنه و خيلي هميشه بهش اعتقاد داشتم:
صبر و ظفر، هر دو دوستان قديمند
بر اثر صبر نوبت ظفر آيد

                               

دعاي وسط هفته با دو فوريت:
خدايا يه كاري كن زودتر دلش بخواد موسيقي ياد بگيره و بهم زنگ بزنه(عجب غلطي كردم ازش هيچ شماره چيزي نگرفتم)

                               

........................................................................................

April 05, 2003

● اين هم چند تا بلاگر تر و تازه
خلوتگاه دل
سلام

                               

● با اجازتون اين هفته رفتم اسم نوشتم باشگاه ورزشي كه برم ورزش.اين باشگاه خيلي با حاله و استخرو جكوزي و سونا و سالن بسكتبال هم داره.كلي هم با فروشنده اونجا چونه زديم و تونستيم ازش با قيمت خوبي اشتراك بگيريم.اصلا ميدونيد اينجا اگر بتوني چونه بزني و زبونت خوب كار كنه يه دفعه ميبيني يه جنس يا يه خدماتي رو ميتوني با قيمت نصف يا كمتر هم بگيري.به هر حال روز اول رفتيم دستگاه هاي بادي بيلدينگ و دوچرخه و قايق سواري زديم دفعه بعدش هم رفتيم استخر كه چقده حال داد فقط يه مسئله اين بود كه وقتي از استخر در اومديم و ميخواستيم خودمون رو بشوريم حماماي اينجا در نداره و البته واسه خود اينا مشكلي نبود نامردا همينطوري لخت جلو هم ديگه دوش ميگرفتن و البته خداييش كسي هم به كسي نگاه نميكنه فقط بديش اين بود كه زنونه و مردونه جداست.
راستي يه چيز ديگه هم اينكه من تو ايران جزو مردايي بودم كه موهاي بدنشون متوسط رو به كم هست ولي اينجا جزو مردايي هستم كه واسه اينا تو دسته گوريل ها قرار ميگيرن از پرمويي.

                               

● آقا خيلي جالبه دو سه روز از دعاي هفته قبلمون نگذشته بود كه داشتم از كلاس اكابر ميومدم خونه.دم در خونه ديدم دو تا آقا واستادن و بعد هم رفتم تو خونه ما منم زود رفتم تو خونه و از آبجي جون پرسيدم چي شده كه گفت آقايون از شركت كيبل اومدن.اينجا تلوزيون به طور عادي 10 يا 20 كانال آشغالي بيشتر نداره و اگر بخواي برنامه هاي جالب رو ببيني بايد پول بدي و كيبل يا ماهواره بگيري ولي ما از وقتي اومديم تو اين خونه اين شركت محترم يادش رفته كيبل مستاجر قبلي رو قطع كنه و ما هم داشتيم فيضش رذو ميبرديم كه اينا سر رسيدن و خلاصه قرار شد كه ماه اول رو براي 1 دلار و از ماه بعدش ماهي 13 دلار بگيرن كه برنامه هاي كيبل رو ببينيم(البته همش رو نه وا آخه برنامه كاملش حدود ماهي 50 دلار هست)به هر حال در همين حين و بين بود كه ما از دهنمون در رفت كه آقا شما اينترنت هم دارين كه آقاهه گفت بعله كه داريم خوبشم داريم و سرويساي ما 8 برابر DSL سرعتشون هست و كلي توضيحات و آخر سر هم گفت كه بعله چون شمايي واسه 6 ماه بهتون ميديم 19 دلار بعد از 6 ماه هم ماهي 45 دلاره كه البته نميدمنن ما بعد از 6 ماه قطعش ميكنيم.خلاصه آقا اگر خدا بخواد از هفته ديگه داريم با اينترنت پرسرعت حال ميكنيم.
انشاالله روزي شما باشه.

                               

دعاي هفته:
خدايا واقعا كارت خيلي درسته، اگه ميدونستم گير دعاهام اينه كه تو بلاگ بنويسمشون زودتر اينكار رو ميكردم.
بار الاها شما كه انقده باحالي يه كاري كن يه پول قلنبه دستم بياد.
خداوندا نبين كه بنده سراپا تقصيرت همينطوري ول ول تنها بگرده.

                               

........................................................................................

March 31, 2003

● اين هم عكسهايي از مراسم 13بدر ايراني هاي سن هوزه البته قراره هفته ديگه هم بريم 13بدر دوباره(به قول اينجايي هاbuy 1 get 1 free) و سعي ميكنم عكس هاي بهتري بگيرم.
                               

● بالاخره صفحه شيرازي ها هم به روز شد.اگر دير شد به زودي خودتون ببخشيد.اگر هم اسمتون جا افتاده لطفا بهم خبر بدين
                               

........................................................................................

March 29, 2003

● اول اينكه بگم آقا رستم يكي از دوستانمون لطف كرده و يك كامپيوتر به ما داده كه خدا عمرش بده، خدا بچه اش رو واسش نگه داره.اين كامپيوتر خيلي بهتر از قبلي هستش و تونستم برنامه هايي رو كه از ايران با خودم آوردم رو روش سوار كنم و مژده بدم بهتون كه به زودي اتفاقاتي در بلاگم خواهد افتاد و همينطور سعي ميكنم يه سر و ساموني به صفحه شيرازي ها بدم.البته امشب سعي ميكنم كه تمام اسم هايي رو كه تا اين مدت اضافه نكردم رو به ليست اضافه كنم.

                               

● آقا فردا سيزده بدر ما هست.اينجا چون معمولا سيزده نوروز مىافته وسط هفته و كسي نميتونه كار رو تعطيل كنه واسه سيزده بدر واسه همين نزديكترين يكشنبه به سيزده رو واسه به در كردن نحسي سيزده ميرن بيرون.منتظر گزارش مصور از فردا باشيد.
                               

دعاي هفته:
خدايا قبل از اينكه تو بلاگم بمنويسم واسم يه كامپيوتر رسوندي حالا كه انقده خوبي يه اشتراك DSL با قيمت پايين هم جور كن كه ما از دست اين AOL راحت بشيم.خودت كه بهتر ميدوني اين AOL چقدر مزخرفه.
خدايا فردا تو سيزده بدر مهرم رو به دل يكي از اين جماعت نسوان بنداز آخه حيفه تو اين مملكت به اين گندگي با اين همه امكانات يه پسر خوشتيپ و خوب و مهربون وكار درست و خلاصه همه چيز تموم مثل من همينطوري ول بگرده.
بارالاها دعاي هاي هفته پيشم هم اجابت بفرما.

                               

........................................................................................

March 27, 2003

● به همين زودي شد 3 ماه.

                               

● آقا اين هم چند تا شيراز يديگه، مثل اينكه تعطيلات نوروزي همه رو به بلاگ نويسي و بلاگ درست كردن انداخته.
پزشك دهكده
آزادي
اعتراض
ماندگار

                               

● ديروز داشتم كار ميكردم و توي فضاي باز بودم كه يه دفعه ديدم يه بوي آشنا به مشام ميرسه، خوب كه بو كردم ديدم واي بوي بهارنارنج هست(من عاشق بوي بهارنارنج هستم) خلاصه اينورو بگرد اونورو بگرد كه يه بوته پيدا كردم كه پر از گاهاي سفيد بود و برگ هاش هم شبيه برگ هاي نارنج البته در مقياس كوچيك ولي خوب بوي آشنا يي داشت البته نارنج شيراز كجا و اين بوي ملايم كجا.
                               

● اگر ميخواين در شهر سن حوزه با يه ايراني سالخورده هم كلام بشين فقط كافيه كه عصر طرف هاي ساعت 5 بريد بيرون از خونه و طرف مناطق خوش آب و هوا و يا پارك ها و يا حتي در پياده رو ها بگردين اولين مرد يا زن سالخورده اي روكه ديديد بهش سلام كنيد چون اينجا من از هر 10 نفر سالخورده اي كه ميبينم داره قدم ميزنه حداقل 7 تاش ايرانيه 2 تا هندي و 1 يكي ديگه هم از يه مليت ديگه هست.
                               

........................................................................................

March 25, 2003

● اين هم چهار تا شيراز ديگه.
با نسل سوم
تافته جدا بافته
گل قالي
الهه مهر كه آبجي بعضيا هست

                               

● آقا امروز وقتي خانم معلم زبانمون گفت بهم كه 60 سالشه دشتم از تعجب شاخ در مي آوردم.خيلي كه مثلا بالا سنش رو حدس مي زدم اون آخر آخرش يه چيزي تو مايه هاي 50 بود.
                               

● ممنون از همه اونايي كه اين مدت واسم نظر ميذاشتن و باعث ميشد كه احساس نكنم تنها هستم.
خوب اين هم از نظر خواهي،وقتي دلت با يه چيزي نيست آخرش بالاخره به يه بهانه اي تمومش ميكني مثلا با بهانه اينكه خيلي از دوستاي عزيزم نميتونستن صفحه رو ببينن يا اينكه صفحه كند شده بود.

                               

........................................................................................

March 22, 2003

● ميخوام وبلاگم رو باز هم يه مقداري شخصي تر كنم يعني اينكه ميخوام بيشتر واسه دل خودم بنويسم واسه همين يكي از كارهايي كه ميخوام بكنم اينه كه يه دعاي هفته اضافه مي كنم بهش كه هر هفته يه دعا توش بنويسم تا بعد ها ببينم مثلا تو اين مدت دغدغه هاي ذهني من حول و حوش چي بوده.يه بخش لينكدوني هم مثل خيلي از بزرگان ميخوام بهش اضافه كنم كه از اين به بعد لينك هاي جالبي كه توي اينترنت مميبينم رو بدون شرح و تفسير بذارم اونجا.راستي مژده بدم بهتون كه به زودي اين وبلاگ قيافه جديدي پيدا ميكنه.با يه قالب خوشگل كه نوشا عزيز زحمت كشيده و يه لوگو قشنگ كه ميترا عزيز لطف كرده و واسم طراحي كرده.
                               

ايشون هم يك ستاره تابناك ديگر در آسمان بلاگر هاي شيرازي عزيز.
                               

● آقا عجب جنگي هست.جنگ تلوزيوني . نميدونم اونجا چقدر بهتون نشون ميدن صحنه هاي جنگ رو ولي اينجا شبكه هاي خبري 24 ساعته به صورت زنده از ميدان جنگ و خط مقدم فيلم نشون ميدن.يعني توي هر گرداني يه خبرنگار گذاشتن و همينطوري تصاوير رو ميفرسته به اينور دنيا.خلاصه حسابي مردم رو مشغول كردن.
                               

● يه سايت جالب در مورد عشاير ايران.
                               

● چقدر حال ميده وقتي ببيني يه وبلاگ نويس بزرگ كه خيلي هم پر شغله هست توي يكي از نوشته هاي مجله اش موقع نوشتن مطلب نوروزيش به ياد حرفاي تو هم بوده.
                               

دعاي هفته:
بار الاها در اين هفته در هاي رحمتت رو به روي من باز كن و يه كاري كن كه توي يه فروشگاه آمريكايي كار پيدا كنم تا هم انگليشم خوب بشه و هم اينكه دو تا آدم خوشگل مشگل ببينم.(حقوقشم خيلي خوب نبود اشكال نداره)

                               

........................................................................................

March 20, 2003

● جنگ هم شروع شد.حتما يه سري به وبلاگ حسن سربخشيان بزنيد.
                               

هزار و يك شب من هم يه شيرازي ديگست كه اطلاعات خوبي هم در مورد نوروز و آئين هاي نوروزي در بلاگش ميتونيد ببينيد
                               

● وقت گل صنوبره عيدي ما يادت نره.
نوروز مبارك

                               

● از كوچيكي هر وقت از بابام ميپرسيدم كه قم چرا شهر مهمي هست ميگفت:به خاطر اينكه صنعت آفتابه سازي از اونجا شكل گرفته.از اون موقع هر وقت ياد قم ميافتادم ناخودآگاه ياد آفتابه هم مي افتادم و همينطوور هر موقع آفتابه ميبينم ياد قم ميافتام.
حالا منظورم چيه از اين حرفا؟
اگر اين علماي معظم در قم وقتشون رو صرف پيشرفت صنعت آفتابه سازي ميكردن شايد اسلام در هيچ كجاي دنيا به خطر نمي افتاد.اگر تا حالا يه آفتابه جيبي،مسافرتي يا حتي تاشو درست كرده بودن من بيچاره لازم نبود با خودم آفتابه ببرم مسافرت يا مثلا سركار خودم رو اينقدر بگيرم تا برسم خونه.

                               

........................................................................................

March 15, 2003

● بعله، آقا ريشوهه گفت بيا دنبالم، منم مثل بچه خوب با چمدونام رفتم دنبالش حالا اين وسط دختر چشم بادميه كه پشت سرم بود همينطوري داشت منو نگاه ميكرد و حسابي چشماش باز شده بود و يه جورايي فكر كنم پيش خودش ميگفت واي پشت سر يه تروريست وايساده بودم.
آقا رفتيم يه قسمتي و آقاهه پاسپورت من رو گرفت و داد به يه خانمي و گفت اين پاسپورت رو از تو كامپيوتر چك كن كه اوشون هم كرد و در اين اثنا هم خود آقاهه با من حرف ميزد و ميپرسيد كه كجا ميري،پيش كي ميري، و حتي پرسيد كه چرا پاسپورتت توي سوئيس صادر شده كه گفتم بهش علتش اينه كه كشور اسلامي ما با جهان خوارها ارتباط سياسي نداره(البته اينجوري نگفتما) مردك حتي ازم پرسيد شمشير چيزي همرات نداري كه منم گفتم واالله به جز اين جوالدوزي كه حاج خانم بشم داده چيز ديگه اي ندارم.و خلاصه آقاهه با سلام و صلوات و شوخي وخنده گفت ميتوني بري .البته خيلي هم بد نشد آخه از اون همه صفي كه مردم كشيده بودن واسه دادن وسايل و بار هاشون(اگر ميخواين بدونيد صفش چقدر بوده ساعت 10 صبح برين فلكه قصرالدشت و صف شير يارانه اي رو ببينيد اونوقت مي فهميد چي ميگم.)جلو زدم و صاف رفتم وسايلم رو دادم و رفتم به سمت هواپيما.
توي هواپيما سمت راست نشسته بودم و وقتي نشستم يه خانم مسن پهلوي پنجره بود ،من وسط بودم و بغل دستم خالي بود كه در همين موقع همون دختر چاينيزه اومد داخل هواپيما و همينطوري چشم از من برنميداشت و وقتي قيافش جالبتر شد كه بليتش رو نگاه كرد و ديد بايد بغل دست حاجيتون يعني بنده بشينه(فكر كنم بيچاره اولش خودش رو داشت زرد ميكرد از چهره اش معلوم بود).
هواپيما پرواز كرد و اين خانم بغل دستي ما هم مثل مسلسل حرف ميزد، برعكس هواپيماي امارات اين اينتركانتينانتال آي صندلياش تنگ بود كه خدا ميدونه من بيچاره كه زانوهام يا توي صندلي جلويي بود يا تو صندلي بغلي.
پروازمون11 ساعت طول ميكشيد و منم ديدم بهترين كار اينه كه بشينم فيلم ببينم.تلوزيونشم مثل همون هواپيما قبلي شخصي بود با اين تفاوت كه ميتونستي خودت فيلم رو انتخاب كني و هرجا دلت خواست نگهش داري منم نامردي نكردم و اصلا پلك هم نزدم و فيلمهاي birthday girlنيكول كيدمن ، گزارش اقليت تام كروز ، my big fat greek weeding كه خيلي هم با حال بود رو ديدمو چند تا هم موسيقي و برنامه BBC و اين حرفا.
از غذا هم نگو بازم آقا هي آوردم و هي من خوردم جالب اين بود كه اين خانم بغل دستي ما از چوب شور خيلي خوشش ميومد و ميخواست مال منم بگيره.
آقا تو اين مدت يعني از صبح روزي كه توي دبي از خواب بيدار شدم تا اون موقع فقط 2 ساعت خوابيده بودم و ديگه حدود يك ساعت مونده بود كه برسيم كه گفتم يكمي بخوابم كه سر حال باشم .نيم ساعت بيشتر نخوابيده بودم كه خانم بغليمون بيدارم كرد كه آره داريم ميرسيم و تا 15 دقيقه ديگه ميشينه ولي بعد فهميدم اشتباه كرده بوده، دلم ميخواست كلش رو بكنم.
بالاخره هواپيما نشست و رو سياهي به همه ماموران امنيت پرواز كشورهاي مبدا تا مقصو كلهم اجمعين موند.
بعله پياده شديم و وسايلمون رو گرفتيم و چقدر كيف داره كه همه وايسادن تو صف و تو از قسمت سيتيزن ها با خيال راحت و سريع رد بشي بري.فقط بديش اين بود كه تخمه هايي رو كه از ايران برده بودم(يعني واسم گذاشته بودن)رو ازم گرفتن ولي مغز گردوها و پسته ها به سلامتي رسيدن خونه.
آقا مثل هاج و واج ها اومدم از در بيرون و يه دفعه خواهر گرامي در جلومون سبز شدن و ديگه ما هم گرفتيمش تو بغل و حالا نبوس كي ببوس بعدشم زن دايي و دايي و پسر دايي گرامي.وقتي رسيدم هواي سانفرانسيسكو باروني بود.به محض ورود هم يه چلوكباب بستن به نافمون كه نتونستم درست بخورم از بس تو هواپيما خورده بودم.
و بعد از 13،14 ساعت خواب تازه فهميدم كجا هستم.
آمريكا.

بعله اين بود سفرنامه باربد كثيرالسفر كه اين ديگه اندش بود البته فكر نكنيد تموم شده ها شايد يه قسمت نكات سفر هم بعدا نوشتم.
اين هم هواپيمايي كه باهاش اومدم .

                               

........................................................................................

March 14, 2003

● آقا ترا به سر جدتون هر كي اين صاحب وبلاگ فولاد رو ميشناسه بهش بگه كه واسه من نامه هاي زنجيره اي نفرسته.هر چي ما گفتيم (نه با نامه نه با فرم نظر خواهي پر كردن) ايشون متوجه نشدن هنوز.ثواب هفت بار حج نسيبتون ميشه وا.
                               

● از اين خواننده خيلي خوشم مياد.
                               

● آقا سر كار انقدر دعاي عمو جونم رو ميكنم كه نگو(بابام هم البته همينطور)ميدونيد وقتي آدم كار كردن رو زير دست يه نفر ياد بگيره كه تو كارش پر حوصله هست،ثابت قدمه،از چيزي نميترسه،اول فكر ميكنه،تميز و مرتب هست و هر خصلت خوب ديگه اي كه تو كار كردن بايد آدم داشته باشه رو داره اونوقته كه حتي اگر سخت ترين كارهاي دنيا هم پيش روت باشه رو ميتوني انجام بدي.فرقي نميكنه كار چي باشه مهم اينه كه روش كار كردن رو بلد باشي اونوقت ميتوني واسه خودت لذت بخشش كني.آسون نيست ولي شدني هست.(كارهاي اينجا اينايي كه من انجام ميدن البته درسته كه از صبح هست تا عصر و استراحتت هم فقط همون نهاري هست كه ميخوري ولي تا اينجاش به نظرم سخت نبوده و بيشتر در مقابل كارهاي ايران كه كه ميخواستي يه پيچ رو ببندي جونت ميومد بالا تا پيچ رو بخوروني به وسيله اي كه داري روش كار ميكني بيشتر بچه بازيه)
                               

● آقا الان اينجا سه تا دسته چك دارم.اولي رو كه برام فرستادن اشتباه بود،دومي رو كازين ما كه تو بانك كار ميكنه به سليقه خودش انتخاب كرده بود كه خوب به هر حال يه چيزي تو مايه هاي جينگيل مستون بود و سومي بلاخره هموني بود كه سفارش داده بودم ،با طرح صدف هاي دريايي.
                               

● فردا ميخوام برم ماشينم رو بكنم به نامم.
                               

● از احمقي اين آمريكايي هاي تحت نفوذ رسانه ها يكي اينكه جديدا خيلي تو راديو اينور و اونور تبليغ ميكنن كه بجاي فرنچ فرايز يا فرنچ تست بگيم فريدام فرايز يا فريدام تست حالا چرا؟ چون فرانسه داره مخالفت ميكنه با حمله به عراق،پريشب هم يه برنامه گذاشته بودن كه بعله آقا اين فرانسه روابط اقتصادي خيلي گسترده اي با عراق داره.
از احمقي دولت مفخمه بوش هم اينكه الاغها ميخواين از سال ديگه بودجه مدارس رو كم كنن و براي مثال ميخوان بودجه كتابخانه هاي مدارس رو قطع كنن(چقدر خرن اينا)
اصلا نميدونم تا حالا صداي اين بوش رو شنيدين، اگر شنيدين توجه كنين بهش مثل اين ميمونه كه خامنه اي داره انگليسي حرف ميزنه.

                               

........................................................................................

March 11, 2003

● آقا اينهم يه تعداد شيرازي ديگه كه بعضيشون حدود 3 هفته هست كه بايد معرفيشون ميكردم ولي نشده بود
پوست،مو و زيبايي
اين سه تا بلاگ هم يك نويسنده دارن.چشم ها را بايد شست، سيگار قاتلي كه در جيب جا ميشود، گاهنامه سلامتي.
درباره نگريستن شايد....
سابات
وبلاگ ارسلان عبداللهي
س مثل سبز
كيش مهر
اتاق آبي
حال من بي تو
دايره خيال

                               

........................................................................................

March 10, 2003

● اين هم ماشين اينجانب البته رنگ ماشين من آبي آسموني هست.
                               

● آقا جاي همتون خالي بود مخصوصا اون سه كله پوك+زهرا و انسيه.
از اينجا سوار طياره شديم و بعد از يك ساعت رسيديم فرودگاه اورنج كانتي و بعد از حدودربع ساعت آقا امير گل و بلبل اومد دنبالمون،واي كه چقدر رنگ و روش باز شده بود و چقدر هم سرحالتر از آخرين باري بود كه ديدمش تو ايران.
آقا از فرودگاه رفتيم خونه امير و بعد رفتيم دانشگاهشون و يه سري به آزمايشگاه امير زديم(امير داره biometalogy ميخونه) و بعد هم امير بردمون يه رستوران خيلي با حال و بعد از اينكه يه نون و بوقلموني خورديم(آقا نميدونم اشكال از منه يا از رستوران هاي اينجا كه غذا زياد ميزارن واست، به هر حال مدتي هست كه شرمنده سفره ميشيم تو اينجور مواقع) و بعد رفتيم به باشگاه ورزشي دانشگاهشون و حدود يك ساعت اسكواش بازي كرديم(بابا ورزشكار،بابا خارجي) بعد هم جاتون خالي دوتا شيشه آبجو گرفتيم و رفتيم خونه امير و خورديم و خوابيديم.
صبح ساعت 7 بيدار شدم و امير رو هم بيدار كردم و بعد از جمع كردن وسايلمون به سمت سن ديگو حركت كرديم كه بتونيم بريم دنبال سارا و دوستانش كه ساعت 10 ميرسيدن فرودگاه سن ديگو.وسط راه بوديم كه سارا زنگ زد و گفت كه هواپيماي اولشون تاخير داشته و واسه همين به دومي نرسيدن و حدود 3 ساعتي ديرتر ميرسن ما هم كه ديديم اينجوريه از بزرگراه خارج شديم و بقيه مسير رو از كنار اقيانوس دنبال كرديم و جاتون خالي يه جاي خوش آب و هوا رفتيم يه صبحانه خورديم و به راهمون ادامه داديم.قبل از سن ديگو يه كليساي خيلي بزرگ هست گفتيم بريم اونجا رو ببينيم كه البته راه نميدادن چون هم داخلش مراسم ازدواج بود و هم اينكهاصلا داخل شدن بهش مخصوص اعضاي بلندمرتبه مذهبي بود و يه كمي دورش تاب زديم و يكي از خواهران زيبا روي روحاني هم كلي اطلاعات بهمون دادن و از هم صحبتي باهاشون و همينطور اوشون از هم صحبتي با ما خوشحال شدن و شديم(بهمون ميگفت شما ها صورت هاي خوشحال و آرومي دارين)البته نميدونم اين رفيق ما چه كرمي داره كه ما رو اسرائيلي معرفي كرد.
آقا رفتيم فرودگاه و يكي از دوستان سارا رو كه سر موقع و با يه هواپيماي ديگه اومده بود پيدا كرديم و بعد از 1 ساعتي هم سارا خانم و دو تا دوستش اومدن، نميدونيد چقدر كيف داره كه يه دوست قديمي رو بعد از 2 سال اونم تو كشور غريب ببينيد.
از اونجا رفتيم هتلي كه بچه ها از قبل رزرو كرده بودن وسايل رو گذاشتيم و رفتيم مركزشهر سن ديگو و يه غذاي خوشمزه مكزيكي به نام بوريتو خورديم و بعد هم اومديم هتل.دوستان سارا خوابيدن و من و امير و سارا به اتفاق رفتيم خونه يكي از دوستان خانوادگي سارا اينها و اونجا هم شام رو در خدمتشون بوديم و بعد از برگشتن از اونجا با دوستان سارا (آلكس،جيمي و نيپا)رفتيم يه بار عربي آمريكايي و اونا دو تا قليون گرفتن و شروع كردن به كشيدن و كلي حرف زديم(واسه اولين بار بود قليون ميديدن)بعد هم ساعت 2 شب اومديم هتل و خوابيديم.
صبح اينجانب مثل هميشه ساعت 7 و نيم از خواب بيدار شدم و با كلي مشقت بقيه رو هم بيدار كردم(اينا نميفهميدن كه من بايد ظهر برگردم و وقتي نداريم واسه تلف كردن، تازشم بابا تو مسافرت كي ميخوابه؟)خلاصه بعد از جمع و جور كردن جماعت مسافرون رفتيم يه بوفه واسه صرف صبحانه و اونجا 7$ ميدادي و هر چي ميخواستي ميخوردي كه ما هم خلاصه با طلب ياري از خداوند متعال 3 تا بشقاب صبحانه مختلف ميل كرديم و حسابي از شرمندگي سفره،صاحب رستوران،ميز بغلي و خلاصه كاركنان زحمتكش اونجا در اومديم(تازه من در مقابل امير هيچي نخوردم).
بعد از صبحانه رفتيم كنار ساحل و آقا اونجا بود كه بايد عينك ذره بينيمون رو هم راهمون مي اورديم كه نبرده بوديم.آقا نميدونستيم به كدوم ور نگاه كنيم به زيبايي طبيعت يا زيبايي طبيعي.
بعد از گشتن توي ساحل رفتيم بچه ها رو گذاشتيم هتل و از اونها خداحافظي كرديم و به طرف ارواين روانه شديم و بعد از توقفي كوتاه در منزل امير به فرودگاه رفتيم و برگشتيم به شهر خودمون يعني سن هوزه.
نكات سفر:
-آقا خيلي جالبه كه يك ساعت تو هواپيما صندلي بقلي شما ايراني باشه و بعد از پياده شدن بهفهمي.
-نظرتون درباره مسافرت با يك عدد آفتابه شخصي چيه؟
-وقتي دوستات رو ميبيني كه موفق هستن و به ياري خدا و تلاش خودشون روزهاي سخت رو طي كردن و الان حال و روزشون بهتره هم خوشحال ميشي و هم اميدوار.
-سن ديگو خيلي شهر قشنگ و زنده اي بود و منو ياد استانبول مي انداخت هواش هم كه نگو از بس خوب بود مخصوصا صبح اول صبح.
-خيلي دلم ميخواست دنياي آبي سن ديگو كه يه آكواريم خيلي بزرگ هست با كلي حيوانات درياي(از جمله نهنگ) ببينم ولي وقت كم بود تازه خيلي هم گرون بود.

                               

........................................................................................