جريان زندگى من



April 30, 2003

● وه پسر الان يه چيزي خوندم كه كلي به خودم اميدوار شدم.
اين رو نميخواستم هيچوقت اينجا بنويسم آخه خيلي ها ظرفيت شنيدنش رو شايد نداشته باشن و اصلا حوصله بحث با اينجور ادما رو ندارم ولي خوب حالا مينويسم.
مدتي هست كه خيلي شديد اعتقاد پيدا كردم ظهور اديان و پيامبران گوناگون چيزي نبوده جز ضرورت تاريخ يعني اگر خوب به هر قوم يا تمدني نگاه كنيد ميبينيد همونجايي كه تمدن و سواد و شعور و ثروتشون به حدي ميرسيد كه ديگه از ظرفيت عمومي جامعه خارج بود و اگر تحولي در اون جامعه رخ نميداد اون پيشرفت حالت ايستا يا حتي پسرفت و گنديدگي ميگرفت سر و كله يه پيامبر پيدا ميشده البته اينكه اينا وصل به خداوند ازلي و ابدي بودن رو نظري دربارش ندارم(هرچند كه اعتقادم ميگه يه اتصالاتي بوده).
حالا اينا رو داشته باشين، اين متن رو هم بخونيد.
باربدوس حكيميانوخ

                               

........................................................................................