| |
جريان زندگى من |
May 10, 2003
● جاتون خالي چهارشنبه شب 7 مي ساعت 8 رفتيم قرار وبلاگ نويس هاي شهرمون(هموني كه قرار بود در تمام شهرها انجام بشه) از 13 نفري كه اعلام موجوديت كرده بودن 6+1 نفر اومدن كه 5 نفر باگ نويس بودن و دو يك نفر بلاگخوان و يك نفر هم بلاگ نويس ها رو با اينكه نميخونن دوست داشتن.همه دور سه ميزگرد توي كافه cameraنشسته بوديم و به ترتيب اينجوري بود حسين (سايتش فعلا كار نميكنه)، علي(همون دوست دار بلاگرها) احمد، سيامك دوست احمد كه اولين سايتي كه درست كرده بوده در سن16-17 سالگي جزو اولين 50 سايت دنيا بوده، سعيد آقاي خودمون، اينجانب، و عنصراول.
........................................................................................آقا از گردهمايي كه با كلمه زيباي بند تنبون شروع بشه چي ميشه انتظار داشت ضمن اينكه خيلي هم يه نفر روش تاكيد داشته باشه و خلاصه به نظرش جالب بياد.ولي خارج از شوخي در يه فضاي باحال اون كافه و در يك جمع خودموني و صميمي از همه چيز و همه جا گفتيم از اينكه هر كسي چجوري خودش رو به اينجا رسونده(كه اگر بخوان از سرگذشت هر كدوممون فيلم بسازن واقعا يه كمدي درام خيلي جالبي ميشه) و الان داره چكار ميكنه از سرويس هاي اينترنتي اينجا(كه من از هر 10 كلمه دو كلمش رو به زور ميفهميدم تازه من تو شيراز كه بودم خيلي يعني سرم ميشد تو اينترنت و هركي اشكال داشت از راهنمايي ميگرفت) از ترك ها و رشتي ها، از شيراز عزيزم و خلاصه دو ساعت يه بند حرف ميزديم تازه از سن هاي همديگه هم با خبر شديم(چقدر من بلا شدم)از اونايي كه نيومده بودن ( از اوني كه درسو گرفتاري داشت تا اوني كه خجالتي بود و اوني كه فكر ميكرد پايه نداره اونجا)خلاصه ما منتظر بعديش هستيم.(حيف انقدر حرف زديم كه يادم رفت عكس بگيرم) □ نوشته شده در ساعت 1:59 PM توسط باربد
|