| |
جريان زندگى من |
May 30, 2003
● كلي مطلب و حرف و لينك دارم كه بنويسم ولي اصلا حوصله ندارم النم كه دارم مينويسم فقط خواستم بيام يه كمي اين دلم خنك بشه.
........................................................................................گه به اين اخلاق من كه اينقده الاغم.همش ايده آل گرا هستمو ميخوام همه چيز اونجوري باشه كه درسته و ..... ضمن اينكه متاسفانه همه رو هم خر ميدونم و فكر ميكنم خيلي حاليمه. آقا اينجا بعد از 5 ماه هنوز يه دوست درست و حسابي پيدا نكردم (سعيد جون شما استثناييا) چه دختر چه پسر.يه خري پيدا نميشه ما امشب مه جمعه شبه باهاش پاشيم بريم بيرون مثل تاپاله چسبيدم تو خونه نه يه سينمايي نه يه كلابي نه هيچي.البته دوست كه هنوز پيدا نكردم بي علت هم نيستا به هر حال سر كارم كه كسي نيست هم سن من كه باهاتش دوست بشم تو خيابون هم كه نميشه بگي آقا، خانم، الاغ نميدونم هر چي بيا با من دوست بشو.هر چي هم ايراني بيرون و تو مهموني و خلاصه هر كوفت و زهرماري كه ديديم يه جوري بودن.پسرهاش كه معمولا يا تو قيافه هستن يا نميدونم چجوريه من باهاشون حال نكردم اون چيزي كه نشون ميدن نيستن خلاصه بهت كه ميرسن يا تا كمر واست خم ميشن ولي دريغ از دو كلمه حرف كه تو مدتي كه باهاشوني باهات مثل آدم بزنن يا همونكه گفتم تو قيافه هستن دخترا هم كه يا به چشم خريداري نگات ميكنن يا خيلي كه خوب باشن فكر ميكنن اگر بهشون درست و حسابي سلام كردي و مثلا دوتا شوخي كردي مبخواي .......البته هر دو طرف هم تا حدودي حق دارن از بس اينجا به هم بي اعتمادن ايراني ها و با اينكه تو آمريكا هستن هنوز اخلاقاي گه ايراني رو دارن وگرنه اگر بتوني يه كمي بهشون نزديك بشي و اعتمادشون رو جلب كني معمولا تو دلشون چيزي نيست و خودشونم شاكي هستن از اين وضعيت ولي به هر حال فعلا واسه من فرق نميكنه و من تا حالا يه ادم بدرد بخور كه بشه باهاش دوست شد پيدا نكردم. تازه اونايي هم كه دوست بدرد بخور دارن هفته يه بار هم ب هزور همديگه رو ميبينن اونم مگر اينكه مهموني چيزي باشه و يا اينكه مثلا برن خونه هم ديگه غذايي بخورن يا بيرون مثل ايران نيست كه دلت گرفت بري تو كوچه بالاخره يكي رو ببيني دلت باز شه يا بري دو در خونه دوستت داد بزني بياد پايين اينجا اگر قبلش زنگ نزني و كه فلاني ميخوا مبيام يه سر پيشت تا چند دفعه طرف ممكنه چيزي نگه ولي بالاخره يه دفعه اونم تازه اگر داشته باشه محترمانه ميگه فلاني خواستي بياي پيشم خبر كن البته حق هم دارن ها انقدر آدم اينجا خسته ميشه كه دلش نميخواد صداي هيشكي رو بشنوه خلاصه تا بيامبه اين عادت هاي مسخره اينجا اخت بشم خيلي طول ميكشه. اگر ديديد آسمون وريسمون رو بهم بافتم و اول حرفام با اخرش نميخونه و معلوم نيست چي نوشتم اصلا توفكرش نريد اخه اينا رو اول واسه اين نوشتم كه يكمي خالي بشم بعدشم اينكه واسه دل خودم بود. □ نوشته شده در ساعت 10:52 PM توسط باربد
|