| |
جريان زندگى من |
February 25, 2002
● درويش لطف كرد و يه بروشور در مورد آثار تاريخى كازرون بهم داد كه يه قسمت هايى از بخش بيشاپورش رو واستون مىنويسم.
((شهر بيشاپور در 25 ك.م غرب كازرون واقع است.اين شهر بدستورشاهپور اول(نمىدونم چه اصرارى هست كه تو بروشور ها وتابلوهاشون بنويسن شاپور) توسط يك معمارسورى به نام اپساى دبير طراحى و ساخته شد.اين شهر داراى سه بخش هست،بخش اصلى كه توسط يك حصار مستحكم محصور بوده وشامل بناهاى مذهبى وحكومتى مىباشد كه مهمترين آنها معبد آناهيتا،تالار تشريفات،ايوان و حياط موزائيك وكاخ والرين است.بخش دوم قلعه دختر كه بالاى يك بلندى مشرف بر تنگ چوگان و شهر بيشاپور ساخته شده و براى نگهبانى از شهر بوده.بخش سوم خارج از حصار،كه مهم ترين بناهاى موجود در آن ستون هاى ياد بود،مدرسه آل بويه و....مىباشند.)) خوب حالا قسمت جالب اينكه تو اين بروشور عكس ستون هاى يادبود رو ميشه ديد و من حتى يه مدت پيش تو شبكه چهار كه داشت يه فيلم مستند از بيشاپور نشون ميداد اونا رو ديدم ولى الان اثرى از اونها نيست ويه چيز جالب ديگه اينكه شما اگرخودتون برين اونجا به غير از معبد آناهيتا و مدرسه آل بويه(كه تابلو دارن و البته هر بچه اى هم مىتونه اونجا خودش حدس بزنه)هيچ كدوم از اين بنا ها رو نميتونيد از هم تشخيص بدين چون حتى يه تابلو هم اونجا واسه راهنمايى نيست. □ نوشته شده در ساعت 4:08 AM توسط باربد
● يه مدته خيلى بىحوصله هستم خيلى حالم خوب نيست دليلشم تقريبا مىدونم ولى فكرمىكنم كارى از دست من بر نمياد(مطمئن نيستم)البته من جزو اون دسته از آدما هستم كه معتقد به اين مثل هستن كه مشكلى نيست كه آسان نشود.به هر حال اصلا حوصله ندارم مخصوصا چند روز هست كه به خاطر تمرين موسيقى سر كار نميرم(آخه داريم يه كار آماده مىكنيم تا اگر تائيد شد واسه برنامه شب هاى ادبيات اجرا كنيم)واسه همين دارن از دستم شاكى ميشن.خلاصه اميدوارم بخير بگذره.(خودمم نفهميدم چى گفتم) :-(
........................................................................................□ نوشته شده در ساعت 4:06 AM توسط باربد February 23, 2002
● اين سايت خبرى مرور سايت خوبى هست(گويا كه گندشو در آورده ديگه) واسه همين لينكشو اون بقل گذاشتم.
........................................................................................□ نوشته شده در ساعت 3:23 AM توسط باربد February 20, 2002
● سفرنامه مصور:
........................................................................................ديروز باز دوباره واسه همون كار ادارى ماه قبل رفتم گناوه(بازم روز آخر ماه) اما اين دفعه با ماشين خودم رفتم و به سلامتى كارم انجام شد. من واسه اولين بار بود كه به گناوه ميرفتم.وارد شهر كه ميشى اولين منظره جالب كه ميبينى كارگاه لنج سازى هست و البته دومين منظره جالب واسه من عشق شهردارى اونجا به فوتبال بود.چون خيلى اونجا توقف نكردم واسه همين جاهاى ديكه شهر رو نديدم فقط واسم جالب بود كه اونجا هم خدمات اينترنت داشت! در راه برگشتن چون هوا هم يه كم بارونى بود تمام راه منو ياد شمال مىانداخت مخصوصا كه تمام كوه ها هم سبز شده بودن خلاصه اينكه بهار خانوم تا كازرون رسيده و بايد به زودى منتظرش باشيم. شهر تاريخى بيشاپور در نزديكى كازرون واقعا يكى از آثار تاريخى هست كه به نظر من هنوز واسه مردم ناشناخته مونده،در راه برگشت يه سر به اونجا زدم و چند تا عكس هم گرفتم. اول به طرف تنگ چوگان رفتم تا از حجارى هاى رو سنگ كوه ديدن كنم.اولين نقش مربوط به شاهپور ميشه كه پادشاه رومى رو اسير كرده،بعد از اون شاه ايران و شاه اسير روم رو ديدم كه در چهار رديف بودن(رديف اول ايرانىها و سه رديف پايين رومى ها هستن).بعد از اون بهرام شاه ايران هست كه داره حلقه شاهى رو از اهورامزدا ميگيره وزير پا دشمن خودش رو سرنگون كرده.بعد از اون هم بهرام شاه در رديف اول نشسته و بزرگان ايران دورش جمع هستن و در رديف پايين جلاد ها سر دشمنان رو در دست دارن.در آخر هم بقاياى راه آبى كه هنگام بارندگى آب كوه روجمع ميكرده. بعد از گذشتن(به اين طريق) از روى رودخانه شاپور كه پلش به علت سيل ريخته بود به شهر بيشاپور رفتم در قسمت ورودى تابلويى رو ديدم كه كل اطلاعاتى كه به شما از اين شهر ميدن همين بود و بس(واقعا دست ميراث فرهنگى درد نكنه)در اونجا مدرسه زمان آل بويه رو ديدم كه چقدر كوچك وجمع وجور بود،بعد از اون پرستشگاه آناهيتا رو ديدم كه بعد از پايين رفتن از پله ها وارد يه محوطه تقريبا 20 در20 ميشدين كه با يك ددور تا دورش ديوار بود در هر ديوار يك ورودى بود كه وارد دالانى ميشدين كه دور معبد بود و البته خيلى هم تاريك.در معبد يك حوضچه كم عمق اما بزرگ(تقريبا تمام كف معبد) بود كه نشون ميداد هنگام باران به وسيله راه آبى كه در دالان ها طراحى شده بود پر ميشده.كلا در تمام قسمت شهر تا تونسته بودن چاه ساخته بودن براى جمه اورى آب. يك زيرزمين هم بود كه فكر كنم زمانى اب انبار بوده.ديواره بجا مانده از دور شهر هم چيزى در حدوده 200متر بود.و يك خانه بزرگ كه نفهميدن كاخ بوده يا خانه يا چى؟ ولى اين فكر كنم حياط يا ورودى يه كاخ بوده. در نظر بگيريد اگر اين كفارغربى يه ستون از 1800 سال داشتن با اون چكار ميكردن كه ما اينطورى اونو به امان خدا رها كرديم.اين قلعه دختر كه به نظرم حالت پادگان شهر بوده هم معلومه روزگارى واسه خودش شوكتى داشته.راستى يادم رفت بگم دوستم كه يك آهنگساز جوان و با سليقه هست واگر اون نبود اين 10 ساعت رانندگى واقعا واسم يه عمر ميگذشت اولين بار بود كه بيشاپور رو ميديد(حتى اسمش رو هم نشنيده بود)در حين ديدن اين آثار حسابى بهم ريخته بود و هرچى مىتونست به مسئولين نگهدارى از اونجا مىگفت. □ نوشته شده در ساعت 12:57 AM توسط باربد February 18, 2002 ........................................................................................ February 17, 2002
● خيلى امروز نوشتم دستم افتاد.اگر تونستم چند تا عكس از پشت صحنه گروهمون ميگيرم.راستى دنبال بليت نگرديد كه گيرتون نمياد(گشته ايم ما ضمنا دو تا نوشابه واسه من باز كنيد)
□ نوشته شده در ساعت 1:49 AM توسط باربد
● ديشب داشتم فكر مىكردم چرا ما اينقدر با موسيقى ومخصوصا موسيقى غرب بيگانه هستيم.به نظرم مثلا يكى از علتاش مىتونه اين باشه:
در نظر بگيريد تلوزيون داره يه اسكله تخليه بار كشتى رو نشون ميده و يه كارگر كه شرشر عرق ميريزه و گوينده متن هم داره درباره وضعيت نابسامان اقتصاد صحبت ميكنه،تا گوينده صحبتش تموم ميشه يه قطعه موسيقىهست كه مثل ...(عرعر الاغ)مياد وسط. خب با اين اوصاف ديگه من نوعى هر وقت يه قطعه موسيقى تو اون مايه گوش كنم به نظر شما ياد چى ميافتم(به اين ميگن آخرتصوير سازى در موسيقى) □ نوشته شده در ساعت 1:48 AM توسط باربد
● گروه اتريش هم كه كار كلاسيك مىكردن واقعا جالب بود مخصوصا كه كارهاى نسبتا جديد هم تو كارهاشون بود.من نميدونم چرا عادت كرديم تو يه كنسرت فقط خوب دست بزنيم بيچاره اين گروه اتريشى تا سكوت مىكردن همه واسشون دست مىزدن با اينكه مىدونستن اگر قطعه تموم بشه اينا بلند ميشن از سر جاشون.(در قطعات كلاسيك وقتى يه قطعه تموم ميشه واسه قطه بعد نوازنده ها سن رو ترك مىكنن و دوباره وارد ميشن)خلاصه فرصت به اين بيچاره ها نميدادن.
□ نوشته شده در ساعت 1:48 AM توسط باربد
● آقا عجب سازى ميزدن اين گروه آلمان،سبك كارشون موسيقى جاز بود.جالب اينكه خوانندشون تو برنامه با شور و هيجان گفت حالا مخوايم چند تا كار از فرانك سيناترا واستون اجرا كنيم ولى همه مثل اينكه تازه اسم سيناترا رو شنيده باشن همينطور بر وبر نگاه ميكردن. بيچاره خوانندشون مرد تا برنامه تمام شد(چون نميتونست حركات موزون انجام بده؛البته بعضي وقتا يه چشمه رقص پا مىاومد)من كه اگر دختر بودم حتما يه ماچش مىكردم از بس آدم با حالى بود.يه سايت هم داشتن كه اگر پيداش كردم حتما لينكشو مىگذارم.
□ نوشته شده در ساعت 1:47 AM توسط باربد
● مدتى هست دارم كتاب اخلاق خدايان دكتر سروش رو مىخونم سعى مىكنماز اين به تو يه ستون مستقل جمله هايى از اون كتاب رو بنويسم.(شايد هم يه صفحه واسش ساختم)
........................................................................................□ نوشته شده در ساعت 1:46 AM توسط باربد February 15, 2002
● فعلا اين عكس رو از جشنواره موسيقىداشته باشيد تا بعد واست بيشتر بگم.راستى اگر دلتون مىخواد منو ببينيد روز يكشنبه هم گروه ما برنامه داره پس بشتابيد.
□ نوشته شده در ساعت 8:44 PM توسط باربد
● يه كلام از يكى از مسئولين محترم(يادم نيست سمتش چى بود):اين خلبان هم خلبان خوبى بود هم اينكه تو اين مسير تا حالا چند بار رفته بود و اومده بود(انگار شوفر اتوبوسا كه به جاده آشنا هستن).
سازمان ضدجاسوسىيه كشورىبه رئيس اون كشورميگن آقا يكى از وزيرات جاسوسه ولى هنوز پيداش نكرديم واگر تونستى پيداش كنيد، اما اونا نميتونن بعد بهش ميگن آقا فلانى ميدونيم از خارجى ها پول گرفته ولى نميدونيم واسه چىاگر ميتونيد زير نظر بگيريدش وسر از كارش در بياريد،اما بازم نميفهمن كه طرف چيكار ميكنه بعد از يه مدت چون مطمئن بودن كه از خارجىها حقوق ميگيره دستگيرش ميكنن و بهش ميگن ما ميدونيم تو دارى واسه خارجى ها كار ميكنى ولى نميدونيم اونا چرا بهت پول ميدن.اونم ميگه والا من كارىنكردم فقط اونا گفتن هر كسى از زير دستاتو سر هر كارى بذار به جز كارى كه توش تخصص داره! □ نوشته شده در ساعت 1:03 PM توسط باربد
● اى بابا ژيوار هم كه رفت از اون طرف دو نفر هم به بلاگرهاى پسر شيرازى اضافه شده ،پس اين دختراى شيراز من نميدونم چرا دست به بلاگ نميشن(آخر ادبيات)داره توازن صفحه بلاگرهاى شيرازيم به هم مىخوره.
□ نوشته شده در ساعت 1:02 PM توسط باربد
● آقا يه فيلم جديد اگر دارى بده
بيا ديدم خب بيا اين با حاله نه نمىخوام خب بيا اين بروس ويليس توشه اوه اوه بازم كشت و كشتار نه نمىخوام. جالبه ها اسمش واسم آشناست،آها حسين درخشان تعريفشو مىكرد خب بده. خلاصه كنم آقا اگر فيلم bandits رو نديدين حتما حتما ببينيد كه خيلى جالبه. □ نوشته شده در ساعت 1:00 PM توسط باربد
● آقا اين چند روزى كه نبودم چقدر اتفاق افتاده و منم چقدر حرف و حديث عقب افتاده دارم،اول اينكه رفتم فيلم كاغذ بىخط؛فيلم جالبىبود ولى به نظرم چون ناصرتقوايى مىخواسته كلى حرف نگفته اين چند سال رو توى يكساعت ونيم فيلم بگه واسه همين با اينكه فيلم خيلىبه نظر ساده مياد ولى خيلى سنگين هست من كه تا دو روز داشتم فكر مىكردم تا بعد فهميدم چىشد(فكر كنم فهميدم).
........................................................................................□ نوشته شده در ساعت 12:53 PM توسط باربد February 09, 2002
● يه چيزى واسم خيلى جالب بود اونم اينكه اين دختر بچه بقل دست ما از مادرش پرسيد مامان اين پسره(تو فيلم)عاشق اين دختره شده؟؟؟ومادره هم در كمال خونسردى و اطمينان گفت نه عزيزم اين فيلمه مىخواد نشون بده كه كار مردا چقدر سخته و زنها كار اونها رو نميتونن انجام بدن حالا اين كار چى بود بنايى ساختمون،خوب شما از اين دختر فردا چى انتظار دارين،حالا هى سنگه آزادى زنها رو به سبنه بزنيد و هى راه حل،تئورى ويا منشور ارايه بدين.آقا مشكل زنها( به نظر من البته)عدم آزادى در روابط نيست شما كدوم دختر و يا حتى پسرى رو ديدين كه تونسته باشه از لحاظ فكرى با مسئله رابطه با جنس مخالف با خودش كنار اومده باشه و تصميم بگيره كه ارتباط (از هر نوع)بر قرار كنه و نتونسته باشه و حتى اگر كسى نگيرتش يا نبيننش بعد ها براش مشكلى بوجود اومده باشه(اميدوارم منظورم رو بفهميد چون من سعى ميكنم ادب رو رعايت كنم).به هر حال به نظر من مشكل زنان ما در حال حاضر يكيش عدم خود باورى هست و بقيه اش هم ......بايد فكر كنم.
□ نوشته شده در ساعت 10:06 AM توسط باربد
● در فيلم هاى جشنواره فيلم شيراز فيلم باران رو به صورت جنبى نمايش دادن(تا حالا در شيراز اكران نشده بود)منم رفتم فيلمو ديدم البته من در اصل به خاطر موسيقى فيلمش كه دكتر احمد پژمان ساخته بودش رفتم(آخه خوده آقاى پژمان ازش خيلى تعريف مىكرد).من نميدونم اين عشق چى هست كه هر جور تعريفش كنى و هر چى ازش بگى بازم نو وتازه هست.البته سينما اينقدر شلوغ بود كه واقعا من سرسام گرفتم،در نظر بگيريد تنهايى دارين فيلم مىبينيد بعد يه مادام و موسيو بعد از ربع ساعت بيان و بهتون بگن آقا تا حالا چى شده واسمون بتعريف بعدشم انگار صد ساله همديگرو نديدن تازه يادشون بيفته كه با هم صحبت كنن تازه هر از گاهى آقا پسره دادش بره بالا و تازه بفهمى خانم پنجيرش(با كسر پ به شيرازى يعنى نشگون)گرفته.حالا بچه اونورى هم كه به زور هشت سالش بود هى پاشو بماله به شلوار نازنينتون.
خلاصه اينا رو داشته باشيد بعد تو فيلم هم هى از تنهايى بگن و تو هى آه بكشى خداوكيلى بعد از فيلم شما ديگه آدميد. خلاصه آقا آه از تنهايى;-) □ نوشته شده در ساعت 10:05 AM توسط باربد
● تا حالا كليله و دمنه رو خونديد،اگر خونده باشيد ديدين كه وقتى مىخواد يه داستان رو تعريف كنه بيستا داستان ديگه تو همون داستان اولى تعريف ميكنه به طورى كه بعضى وقتا آدم همون داستان اول رو يادش ميره.
........................................................................................منم تو حرف زدن خيلى مواقع اينطورى هستم واسه همينم سعى مى كنم توى بلاگ نويسى مختصر بنويسم ميدونيد آخه واقعا اين فارسى نوشتن يه شكنجه تمام عيار هست □ نوشته شده در ساعت 10:02 AM توسط باربد February 07, 2002
● شور بختى تا اين حد كه خيلى اتفاقى برى تو يه سايت بعد ببينى به به سايته كجا هست بعد تازه كنتور پايين صفحه رو ببينى كه عدد يك رو نشون ميده،چه حالى ميشين.
□ نوشته شده در ساعت 10:14 AM توسط باربد
● اگر مىخوايد يه متن انگليسى رو به پهلوى ترجمه كنيد(يا بر عكس)بريد اينجا.
□ نوشته شده در ساعت 5:29 AM توسط باربد
● آقا عجب چيزايه خنده دارى ميبينيم،مرد خرسه گنده (حدوده چهل پنجاه ساله)با سبيلاى از بناگوش دررفته مىگه(تو تلوزيون)بايد در راهپمايى شركت كنيم تا آمريكا نسبت به ما فكر بد نكنه.
........................................................................................□ نوشته شده در ساعت 5:29 AM توسط باربد February 05, 2002
● آقا لينك بلاگرهايى كه مى دونم شيرازى هستند رو اين بقل اضافه كردم اگر كسى از قلم افتاده تقصير خودشه كه اعلام نكرده لطفا خودتونو به دايره ثبت معرفى كنيد(اگر دلتون مىخواد)
□ نوشته شده در ساعت 10:32 PM توسط باربد
● اين فيلمايى كه مثلا داره هزار سال بعد رو نشون ميده كه يه ديكتاتور زمين رو در چنگ گرفته وهمه مجبورن از اون اطاعت كنند ديدين، نميكونم چرا اينروزا تا بوش رو ميبينم ياد اون فيلمها مىافتم.
□ نوشته شده در ساعت 8:50 PM توسط باربد
● آقا من نميدونم چرا بايد تويه همه چيز يه جور ديگه باشيم،اون روز داشتم عكس هاى افتتاحيه جشنواره فجر رو ميديدم.واقعا آدم حالش بد ميشه وقتى ميبينه مثلا بازيگرا با اينكه يعنى هنر هم خوندن بلد نيستن تو يه جاى رسمى چه لباسى بپوشن.مثلا پرويز پرستويى (با همه ارادتى كه بهش دارم)با اينكه مىخواستن ازش تقدير هم بكنن مثل اين ميموند كه انگار داشته ميرفته نون بخره يه دفعه آوردنش سر مراسم!!!
□ نوشته شده در ساعت 8:30 PM توسط باربد
● حكايت:
........................................................................................دوتا برادر بودن كه يكى از اونها عالم بود و خيلى معروف شده بود،برادر ديگه هر كار مىكرد نمىتونست به پاى اون برسه و چون مىخواست هر جور شده اونم معروف باشه رفت مكه تو خونه خدا ر...,واسه همينم همه ديگه مىشناختنش. حالا شده مثل بعضى از اين وبلاگ ها. □ نوشته شده در ساعت 8:20 PM توسط باربد February 02, 2002
● آقا من عاشق موسيقى هستم ومثل بعضيا هم از موسيقى غربى و هم از موسيقى ايرانى خوشم ميا د قوى .توآهنگ سازاى ايرانىبه استاد عليزاده ارادت خاصى دارم والبته احمد پژمان رو هم جديدا علاقمند شدم (هفت خان كه خيلى جالب بود)
□ نوشته شده در ساعت 2:43 AM توسط باربد
● اگر به متاليكا (مثل من)علاقمنديداينا رو هم حتما دوست داريد يا خواهيدداشت نوار منتخب آثارشونم تو بازار خيلى وقته كه اومده به نام مكاشفه.
□ نوشته شده در ساعت 2:28 AM توسط باربد
● آقا تا ميام پشت كيبورد يادم ميره چى مىخوام بنويسم اگر هم يادم بياد دو خط كه مىنويسم يك عدد سرگيجه با حال از دست اين تايپ فارسى مىگيرم كه مىگم كاش يادم نمىاومد،بگذريم
........................................................................................در يك اقدام پان شيرازى و كاملا ناسيوناليستى مىخوام لينك بلاگ هايى كه صاحبش شيرازى هست ويا در شيراز زندگى ميكنه به اين بغل اضاف كنم پس اى بلاگرهاى هميشه در صحنه بشتابيد كه پشيمانى سودى ندارد.البته يه تعدادى رو كه ميشناسم وبعضى رو هم از اين عنصر مجهول الحال ميپرسم. □ نوشته شده در ساعت 2:24 AM توسط باربد
|