جريان زندگى من



January 18, 2004

● الان خيلي احساس خوبي دارم، خيلي خوشحالم دلم ميخواد پاشم همين الان تنبك بزنم ولي لعنت به اين آپارتمان هاي كاغذي و اين پيرزن همسايه.
نميدونم علتش چيه؟ به خاطر اون قاب عكسيه كه آزاده واسم خريده؟ واسه اينه كه ميدونم يكي هست كه خيلي منو به خاطر خودم با همه بدي هام و خوبي هام دوست داره؟ به خاطر اينه؟ كه يه نفر هست كه ميتونم بهش ابراز علاقه كنم؟ به خاطر اين شلوار خوشگله هست كه آزي عزيزم واسم انتخاب كرده؟ به خاطر اون عطريه كه آبجي ميزنه و هر وقت بوش رو ميفهمم ياد مهموني ميفتم و يه جورايي دلم وا ميشه؟ به خاطر كفش هاي خوشگل جديدمه؟ به خاطر حرف زدن با دوستاي خوبمه؟ خلاصه هر چي هست خيلي احساس خوبي دارم.دلتون سوز.

                               

........................................................................................