| |
جريان زندگى من |
November 12, 2002
● احساس بدي دارم،دورو برم خيلي شلوغ شده منم يه عادتي كه دارم اينه كه نميخوام با آدما همينطور سرسري باشم و سلام عليم آبكي داشته باشم.ولي خوب يه جورايي دارم اينجوري ميشم،ضمن اينكه وقتي اينجوري شده به هر حال به اين فكر ميكني كه خوب اين همه آدم دورت هست به هر حال بايد يه سودي هم واسه تو داشته باشه و اينجاست كه.............
........................................................................................هيچ علاجي هم ندارم جز اينكه خيلي حواسم رو به خودم جمع كنم و خدا رو هم به كمك بطلبم. و خواندن يه شعر از حافظ واسه تسكين و آرامش. خدايا دوست دارم. □ نوشته شده در ساعت 11:45 AM توسط باربد
|