جريان زندگى من



September 07, 2002

● آقا از اين دو روز گذشته كلي مطلب واسه نوشتن دارم.
اول از كنسرتمون بگم كه چقدر خوب برگذار شد و خيلي هم خودمون و هم تماشاگر ها راضي بودن.از صبح پنج شنبه رفتيم تالار احسان واسه صدا برداري كه آقايون تازه دو ساعت بعد از ما سر ظهر كار رو شروع كردن و چقدر هم كه چند تا از كاركناي اونجا معذرت مي خوام عقده اي بودن.به هر حال بعد رفتيم خونه ناهار زديم و بعدش هم كه من گرفتم استراحت كردم آخه واسه اجرا آدم بايد خيلي بدون دغدغه و بدون استرس باشه.البته من كه ديگه به هيچ وجه استرس نميگيرتم(به قول بچه ها سن نميگيرتم)حالا چه دو نفر باشن چه 1000 نفر فقط يه موقع هست كه استرس دارم و اون هم موقعي كه يه نوازنده ديگه كه ساز كوبه اي ميزنه و من هم مي خوام خلاصه جلوش كم نيارم يه كمكي مضطرب ميشم و يا استادم داخل تماشا چي ها باشه(مثل شب دوم كه استاد عزيزم صاف اومده بود پشت سن در دو متري من نشسته بود)
به هر حال عصر رفتيم به محل اجرا و البته اونجا هم كه كلي داشتيم كيف ميكرديم آخه اين نوازندگان گرامي دو تا گروه ديگه هم بودن اونجا(آقا اگر مي خواين من بيام تو گروهتون )راستي تا يادم نرفته بگم آقا قبل از اجرا نميدونم كدوم يكي از اين نوازنده هاي گروه هاي ديگه غيرتي شده بود و زده بود صندلي اي كه من زير دمامم ميذارم رو شكونده بود كه با يه بدبختي درستش كردم.
قبل اجرا آقا چند تا از بچه هاي ما كه اولين بار بود اجراي رسمي داشتن حسابي استرس داشتن كه البته با يه سري اقدامات اصلا استرسشون كه از بين رفت كه هيچي ديگه حتي منم كه ميرفتن پيششون منو هم نميشناختن.
شب اول يه گروه دف بود كه برنامه اول رو اجرا كرد كه البته من نميدونم آخه اين ساز كوبه چيه كه بخواي مثلا واسش يك ساعت و خورده اي هم برنامه بذاري(تازه يه سري رو هم حذف كرده بودن)اونم با اين تفكرات پوسيده و ما فبل تاريخي بعضي از نوازندگان محترم.
بعد از اونا ما رفتيم روي سن (آقا بقيه بچه هاي بلاگ نويس هم قرار بود همون شب بيان )داشتن اسم هاي ما رو ميخوندن و معرفي ميكردن و من هم هي داشتم دنبال بچه ها مي گشتم كه يه دفعه اسم منو خوندن و يهو ديدم يه طرف سالن داره از صداي دست ميلرزه كه به اين ترتيب جاي بلاگ نويسان محترم و محترمه رو پيدا كردم.
از اجرا كه ديگه نپرسيد كه واقعا خوب زديم و مخصوصا اينكه همه كارها يا تنظيم هاي نويي داشتن و يا اصلا ساخته خود نوازنده هامون بودن كه اونا هم دو تا كار نو در موسيقي ايراني بود.
راستي از اين همه آدم فقط دو نفر واسه ما هديه آورده بودن يكيش يه دوست خوب وعزيزم كه دو تا شاخه گل مريم و رز سفيد واسم آورده بود و يكي هم هيچ كه اون هم واسم شكلات آورده بود(فكر نميكنم تا حالا كسي واسه كنسرتش شكلات آورده باشن،خيلي جالبه)
بقيه وقايع جلو صحنه رو هم ميتونيد از بلاگ ايشون بخونيد.
شب دوم هم كه باز هم كارمون خوب اجرا شد و حتي با حس تر فقط من خودم فكر ميكنم كارم شب اول بهتر بودفقط يه سوتي اونم اينكه يه دفعه روي سن يادم اومد موبايل گرامي روشنه و خيلي شيك همونجا از جببم درش آوردم و خاموشش كردم.يه چيزي هم بگم تمام اين تشويق و تشكرها يه طرف اينكه مادر گرامي از كارت خوششون بياد و خلاصه از كار آدم تعريف كنن يه طرف.

                               

........................................................................................