| |
جريان زندگى من |
September 21, 2002
● آقا زنگ ميزنم به اردلان كه داداش امروز روز صلح هست يا ببرمت بادبادك نگاه كني شايد كه اون قلب پر كينه يه كمي تكون بخوره،كريستف كه ميگه همسايمون عروسي دارن و اتاق حجله هم چسبيده به اتاق من واسه همين اگر تا 12 برم ميگردونيد ميام و گرنه نميام.(بي حيا)
........................................................................................ژيوار كه ازا ين خوشحاله كه به هر حال تو شهرك هم يه اتفاقي افتاد كه نخوايم خيلي راهمون رو به خاطرش دور كنيم.عنصر دوم كه ايكي ثانيه خودشو آماده كرد.هيچ و مهربون كه اگر صبح هم بهشون خبر بدي بايد بازم دم در خونشون منتظر بموني به هر حال.نعيم هم كه به هر حال هميشه آماده هست واسه جانفشاني.نور كوچولو كه با خودش هم قهره.ژمول هم كه هر كس تونست به خونشون زنگ بزنه از من جايزه داره.محسن هم كه واسه خودش با تريپ مايه دارا حال ميكنه.چند تا دوست دانشگاه و دوست و خانواده هاشون كه مي خوان برن بادبادك ببينن و مجبور هستن كه كتابي نيم ساعت توي ماشين دوام بيارن. تا حالا اينهمه بادبادك تو آسمون نديده بودم و ضمنا اين همه علاقه مند به بادبادك كه يادشون رفته بادبادكا رو بيارن با خودشون. از تشنگي دارم ميميرم.نعيم هم ماشينش ميرسه دستش جامون بازتر شد نفسم بند اومده بود. نمي دونم چرا با اهنگ خارجكي اونجورا حال نميكنم حتي اگر مودرن تاكينگ باشه. دست چين و 23 تا ادم شلوغ و ميزهايي كه قطار شده پشت هم. ميلك شيك(به قول پينگ فلويديش shik نه shake ) توت فرنگيش خوبه،دوست دارم،اما اينم دهاتي بازي درآورده و واسه جام هاي خوشگلش هم پول ميگيره.بي كلاس. چند نفر كه فكر ميكنن ميتونن با من در بيفتن و يا مثلا ما از اوناشيم. يه نفر كه عصبانيه و من سعي ميكنم نشون بدم خب كه چي؟ ماشيني كه حالا داره توش يه بوهايي مياد،آها يادم نبود مجتمع عظيم حافظ وقتي بري توش بو ميگيري،همشون همينطوري هستن. ماشيني كه حالا توش واست بمب گذاري كردن ولي نميدونن با كي طرف هستن. دوستايي كه فكر كنم يه جورايي بهشون بد گذشت ولي اينقدر با مرام هستن كه وقتي ازشون عذر خواهي ميكنم اصلا به روي خودشون هم نميارن. از چشم و هم چشمي،از حسادت،از دروغ متنفرم. ادكلن و خوشبو كننده اي كه حالا دو نفر بايد فقط به يادش دلشون خوش باشه. مادري كه منتظرت بوده شام رو با هم بخوريد،ماهي اي كه از اون بهتر ديگه نيست+آرامش توي خونه. خوابي كه خيلي ميچسبه. □ نوشته شده در ساعت 4:31 AM توسط باربد
|