| |
جريان زندگى من |
August 28, 2002
● دارم تلويزيون رو نگاه مىكنم،داره مجلس شوراى اسلامى ايران رو نشون ميده.دارم با مجالس ديگر كشورها كه اونا رو هم تو تلويزيون ديدم مقايسه مىكنم.اونا همشون مثل آدم نشستن سر جاهاشون و خيلى مرتب لباس پوشيدن.اينا يكى داره وسط صندلى ها راه ميره،اون يكى تازه رسيده تمام هم رديفياش به احترامش بلند ميشن انگار نه انگار كه يكى داره حرف ميزنه اون بالا،ون يكى اصلا نيومده.هر كسى واسه خودش يه لباس پوشيده اون آقاهه كه شنيدم اصلا با شلوارجين ميره مجلس.دو نفر دو نفر دارن با هم حرف ميزنن.بعله آقا همه چيزمون به همه چيزمون مياد.
........................................................................................اصلا دارم فكر مىكنم چرا بايد سطح تحصيلات واسه وكالت مردم خواندن و نوشتن و يا حداكثر ديپلم باشه.خب ميگن چون مىخوان همه قشرى باشن از روستايى تا شهرى و از كارگر تا دكتر مهندس.واسه چى؟ميگن مىخوايم اونايى كه درد جامعه رو مىدونن هم در تصميم گيرى سهيم باشه.خب آخه فرضا من درد جامعه رو مىدونم اما سواد تصيميم گيرى ندارم به چه دردى مىخوره وقتى ندونم راه علاج چيه،وقتى نتونم درست تصميم بگيرم.در عوض ممكنه يكى دانش تصميم گيرى كلان رو داشته باشه خب ولى درد جامعه و نيازها رو ندونه(كه بعيد هست)خب بابو جونى تحقيق،نظرسنجى و امار رو واسه همين كارها گذاشتن.اگر نحوه آموزشمون درست باشه هركسى مىتونه راه درست رو نشون بده،اگر. مگر اون زمانى كه كشورمون عقب مونده بود و از خارج مستشار مىآوردن اونا از بطن جامعه ما دراوده بودن.خوب مىديدن اشكال كجاست يا حداكثر بهشون نشون مىدادن ولى مهم اين بود كه اونا مىدونستن راهكار عملى و درست چى هست. □ نوشته شده در ساعت 8:51 PM توسط باربد
|