| |
جريان زندگى من |
August 17, 2002
● بهم ميگن چرا اينقدر خشنى
........................................................................................نگاه كنيد:آقا من تركيب چهره ام يه جوريه كه معمولا بدون اينكه بخوام در حال اخم كردن هستم يعنى ديگه شده جزو فيزيك صورتم. معمولا بيشتر چون خجالتى هستم نمىتونم با افراد سريع ارتباط برقرار كنم و معمولا كم حرف هستم واسه همين همه فكر ميكنن من يا تو قيافه هستم و يا از يه چيزى عصبانى،واسه همين اونا هم با من كمتر ارتباط بر قرار ميكنن.كلا من يه آدمى هستم معمولا از دور در ايكى ثانيه دل ميبرم ولى تا طرف نزديك ميشه جا مىخوره ولى بعد از يه مدت بازدوباره ميفهمه كه نه بابا اينقدرها هم كه نشون مىدم بد و اخمو نيستم. خلاصه آقا آخه كسى كه موسيقى كار ميكنه و عاشقش هست و اون رو ميفهمه(يه جمله معروف هست كه ميگه از كسى كه موسيقى نميفهمه و علاقه نداره بترس) كسى كه حافظ شب تا شب ازش جدا نميشه،كسى كه وقتى يادش مىافته يه نفر هست اون بالاكه خيلى دوستش داره چشماش تر ميشه،كسى كه روحيه اى به اين شوخ طبعى داره چطور مىتونه خشن باشه.هر چند كه اينطور نشون بده. آقا به خدا پشت اين ستاره حلبى(توجه نكردى چىشد)پشت اين ستاره حلبى قلبى از طلا هست(بفرمام نوشابه) □ نوشته شده در ساعت 10:16 PM توسط باربد
|