جريان زندگى من



July 18, 2002

● مامان جونم يه ليوان آورده و ميگه بخور،طبق معمول اول فكر كردم كه بازم از اين دواها و يا جوشانده هاى عطارى هست.مي پرسم اين چيه؟ميگن شربت.شربت؟از كجا؟واسه چى؟ميگن از روزه حضرت زهرا(س) هست.دارم از زور عصبانيت منفجر ميشم.ميگم بابا آخه كى دست از اين كاراتون برمىدارين.(من اصلا به اين مراسم روزه و نوحه و نميدونم اين امام زاده هايي كه تو هر در و داهاتى بيستاش هست اعثقادى ندارم)ميگن اشكالى نداره بخور،ضرر نداره كه بچه.
به نظر من اگر مىخوايم دينمون رو از اين خرافات و از دست هر چى آدم كه داره از راه دين سر مردم كلاه ميذاره و جيبشو پر ميكنه نجات بديم اول بايد از خودمون شروع كنيم.
مىدونيد اول از همين ها شروع ميشه مثلا ميگن بخور پسر جان ضرر كه نداره،بيا بريم فلان امامزاده خيلى كه طول نميكشه،بيا اين صد تومن رو بده به اين روزه خون(حالا همين روزه خون از بس بنگ زده نفسش بالا نمياد)صد تومن كه پولى نيست خلاصه همينطور بگير برو بالا كه يك دفعه مىبينى حسابى غرق خرافات شدى و يه عده سودجو دارن ازت استفاده ميكنن و يه عده هم از اين نقطه ضعف ها سوء استفاده مىكنن و تا مىخواى حرف بزنى ميگن واى الان سنگ ميشيم.

                               

........................................................................................