| |
جريان زندگى من |
May 22, 2002
● سفرنامه
........................................................................................روز اول: ساعت 6 روز چهارشنبه مطابق با 25 ارديبهشت بود كه به همراه تني چند از دوستان شفيق عهد عتيق با يك عدد اتوبوس از نوع ولوو از اين شركت بسوي تهران حركت كرديم. در طول سفر آقاي راننده واسمون فيلم آواز قو رو نشون داد كه هنوز كه هنوزه وقتي يادم به فيلم مي افته حالم دگرگون ميشه.به هر حال هنوز ساعتي به تهران مانده بود كه زنگ تلفن يكي از همراهان به صدا در آمد و الساعه به يك گردش برون شهري دعوت شديم.به همراه تني چند از دانشجويان معماري دانشگاه تهران با يك عدد ميني بوس به سمت دشت لار حركت كرديم.دربدو ورودمان به تهران با جناب مستطاب وحيد خان لواساني تماس گرفته و مراتب ارادتمان را خدمت ايشان عرض نموديم.بعد از يكي دو ساعت به ورودي درياچه لار رسيديم كه نگهبان محترم آنجا به علت نداشتن اجازه نامه از ورودمان جلوگيري كردنندي.به همين علت ما هم با دوستان بر روي يكي از همان تپه هاي اطراف به امر گردشگري پرداختيم.و البته فهميديم چرا دماوند را نمادي از استواري و سرافرازي لقب داده اند.ضمنا كفش هايمان هم از يك امتحان طاقت فرساي مبارزه با سنگ و خار رو سفيد بيرون آمدند.بعد از گردش عزم برگشت به تهران نموده و البته در راه يك عدد هندوانه به همراه دوغ آبعلي ميل نموديم.ضمنا يك عدد هندوانه نيز زياد آمد كه آنرا در پارك لاله به همرا سه تن از دوستان در وسط چمن ها به سبك شيرازي ها تناول نموديم(جايتان خالي).شب هنگام به سوي منزل دوست گرامي جناب شاهين خان عزيمت نموديم كه البته بر خلاف معمول شام كتلت نبود و خورشت قيمه به همراه برنج تهيه فرموده بودند.بعد از صرف شام با اينكه روبروي تلوزيون نشسته بوديم اما چشمانمان هيچ جا را نميديد پس بهتر آن ديديم كه لالا نمائيم پس خوابيديم. □ نوشته شده در ساعت 3:53 AM توسط باربد
|