| |
جريان زندگى من |
May 09, 2004
● آقا تا حالا شده احساس تنهايى كنين تا اون حدي كه حتي يه نفر پيدا نكنين بهش بگين چقدر تنها هستين
........................................................................................□ نوشته شده در ساعت 10:21 PM توسط باربد May 08, 2004
● خوب، عرض كنم كه در راستاي اينكه بايد هر از گاهى آدمي ما تحتش رو تكون بده تا بقيه بفهمن كه زندست اينجانب هم تصميم دارم كه از اين به بعد بجاي هفتگي و دراز نوشتن، زود زود بنويسم ولي مختصر. اينجوري هم اينكه مثل قبل بهتر نسبت به اتفاقاتي كه دور و برم مي افته شما خبر دار ميشين هم اينكه بهتر تره.
□ نوشته شده در ساعت 5:47 PM توسط باربد
● يه چيزي در مورد اين مقتدي صدر كه عراق رو بهم ريخته بگم: اينكه من فكر ميكنم واقعا اين آقا اصلا آخوند نيست، آخه آخوندى كه موقع سخنرانى واسه جماعتي كه دارن به فرمان جهاد اون عمل ميكنن از رو نوشته حرف بزنه آخونده؟
□ نوشته شده در ساعت 5:47 PM توسط باربد
● عرض كنم كه آقا يه چيزى اين روزها خيلي ذهنم رو مشغول كرده، اينكه اين اخلاق شيرازى بودن روي شعر هاي حافظ و سعدي تاثير گذاشته يا اينكه جهان بيني اين دو مردم شيراز رو به مرور اينجوري كرده. چجوري؟ اينجوري كه كلا مردم شيراز (كه البته اخلاقشون زبان زد هست) بيشتر روحيه عافيت طلب دارن و دوست دارن به دور از جنجال و دردسر زندگي كنن و اگر ببينن كه كسي يا چيزى داره آسودگيشون رو به هم ميزنه يا داره دردسر ساز ميشه پا نميشن باهاش مبارزه كنن( اونجوري كه خيلي ها بهش اخلاق يا روش جسورانه ميگن) بلكه به نحوي باهاش كنار ميان و خلاصه به قول معروف : بنشينيم و سر خويش گيريم دنباله كار خويش گيريم.
........................................................................................خلاصه نمونه هاي زيادى در اين مورد هم در اشعار حافظ عزيز و هم در اشعار و حكايات سعدى بزرگوار ديدم كه جالب به نظر ميومد. □ نوشته شده در ساعت 5:37 PM توسط باربد May 03, 2004 ........................................................................................
|